جادوی رنگ ها با هنرمندی یک پا

جادوی رنگ ها با هنرمندی یک پا

7 بهمن 1397

امروز اینجا نرسیده به سه راه یاسر نمایشگاهی زیبایی برپا است. در ورودی گالری مهرهنر فرش قرمز پهن شده است. خبری از فستیوال و جشنواره نیست. هیچ بازیگر و سوپر استاری حضور ندارد. امروز فرش قرمز در گالری مهرهنر خیریه متوسلین به امام رضا (ع) به افتخار دختری پهن شده که معلول است اما ناتوان نیست. نامش فاطمه است. فاطمه حمامی. دختری که به محدودیت هایش می خندد. روی میز مرتفعی وسط گالری در میان تابلوهایی که از سر انگشتان دست نه، پایش رنگ گرفته اند نشسته است. فاطمه 30 سال دارد. او سال هاست با معلولیت می جنگد. با انگشتان پاهایش چشم و ابرو می کشد تا بشود تصویر یک بازیگر مثل محمدرضا گلزار، ترانه علیدوستی، مهران مدیری که امروز روی دیوار گالری و در قاب هایی سفید جا خوش کرده اند. یا نقاشی کلبه ای چوبی در سرزمین برفی یا پرنده هایی با بال های صورتی یا تصویر در آغوش گرفتن خرس ها که عشق از آن جاری است.


اگر چرخی در نمایشگاه بزنید اولین چیزی که در نقاشی های این دختر کاشانی توجه هر بازدیدکننده ای را به خود جلب می کند، جادوی رنگ هاست. او با هنرمندی تمام رنگ های شاد را روی کاغذ پاشیده و تصاویری از رویاهایش را نقاشی کرده است. نقاشی فاطمه برگ هایی از آرزوی های این دختر هستند. فاطمه با نمایش آثار هنریش امروز برای هزارمین بار ثابت کرد، اگر بخواهی، اگر جلوی پاهایت سنگ نیندازی، به معنی واقعی کلمه، خواستن توانستن است.


امروز 4 بهمن ماه همزمان با افتتاحیه گالری مهرهنر موسسه امام رضا، اولین نمایشگاه رسمی فاطمه حمامی هم برپا و افتتاح شده است. قرار است از این به بعد این گالری میزبان فاطمه ها باشد. دختران و پسرانی که در محدودیت ها ستاره شده اند.

*اهل کاشان است
فاطمه اهل کاشان است. بدون شک او مصداق شعر سهراب است. اهل کاشانم، روزگارم بد نیست. تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی. مادری دارم، بهتر از برگ درخت. دوستانی، بهتر از آب روان و خدایی که در این نزدیکی است.


هر تازه واردی که وارد گالری می شود با دیدن دختر جوان مات و مبهوت می ماند. همه دور او حلقه زده اند و از نزدیک نقاشی کشیدن فاطمه با شصت پایش را به تماشا ایستاده اند. فاطمه معلول 85 درصد جسمی و حرکتی است تنها عضو بدنش که با اراده او به خوبی کار می کند پای راست او است.


یک دستش در هوا است و با دست دیگرش زیر پایش را گرفته. همه بدنش در زاویه ای است که تعادلش را برای نقاشی کشیدن با شصت پایش حفظ کند. انگشت های پایش به دنبال مدادرنگی ها روی قالیچه سُر می خورد. در نهایت از میان آنها مداد سبز را انتخاب می کند. کف پایش را بلند و روی کاغذ، درست جایی که تصویر چشمی را نقاشی کرده فرود می آورد.


به پهنای صورت می خندد و با طرفدارانش عکس می گیرد. «فاطمه اینجا را نگاه می کنی؟ فاطمه کنارت بشینم». چلیک و چلیک. عکاسی و فیلم برداری از دختر هنرمند کاشانی پایانی ندارد. در نهایت فاطمه می خندد و در میان لبخند روی لبش به زحمت می گوید: ای خدا. یعنی خسته شده است.


در این لحظه فاطمه نقاشی چشم را تمام می کند. به رسم همه نقاشی هایش زیر آن تاریخ و امضا می زند و در پایین ترین قسمت کاغذ می نویسد: تقدیم به آقا جاوید.



*خط خطی هایی که نقاشی شدند
پدر و مادر فاطمه نیز همراه او هستند. به او افتخار می کنند و به استقبال مهمانانش می روند. زهره اربابی مادر فاطمه است. به گفته او، فاطمه و خواهرش دوقلو بودند. یک قل (زهرا) در صحت و سلامت به دنیا آمد اما قل دیگر(فاطمه) به این خاطر که پس از زایمان به او اکسیژن نرسید و در جریان این حادثه و عدم رسیدن خون به یکی از رگ های مغزش دچار معلولیت شد. او می گوید: من از ابتدا و در جریان سونوگرافی ها می دانستم دوقلو باردار هستم و باید سزارین می شدم اما هنگام زایمان دکترها بی توجه به دوقلو بودن فرزندانم و به اصرار خودشان آنها را طبیعی به دنیا آوردند. به همین دلیل این اتفاق افتاد و فاطمه به خاطر اشتباهات پی در پی دکترها برای همیشه دچار معلولیت شد.


مادر فاطمه چهار فرزند دارد. دو پسر و دو دختر که دو سه ماهی است زهرا را به خاطر ایست قلبی از دست داده اند. زهره اربابی در حالی که محمدعرفان پنج ساله یادگار دخترش زهرا را در آغوش گرفته است، ادامه می دهد: محمدعرفان همه زندگی فاطمه است. فاطمه و زهرا بسیار به هم وابسته بودند. فاطمه که به خوبی نمی تواند حرف بزند اما همیشه با خواهرش به هر زحمتی که بود درد و دل می کرد. زهرا گوش شنوای فاطمه بود اما پس از فوت او فاطمه تکلمش را نسبت به قبل بیشتر از دست داد. کم حرف و منزوی تر شد و تنها امیدش محمدعرفان بود. بعد از اینکه برای گالری به او درخواست دادند قبول کرد و حالا یادگار خواهر خود را نیز همراهش به تهران آورده تا به حضور او دلگرم باشد. او در میان نقاشی کشیدن با ایما و اشاره مادرش را صدا می کند و به او می گوید: فقط جای خواهرم زهرا خالی است.


نقاشی های فاطمه پر از شور و حال است. وقتی از او می پرسم کدام یک از نقاشی ها را بیش از بقیه دوست دارد، دستش را دراز می کند به سمت تابلو خرس ها. در قاب تصویر، خرس مادر دو خرس کوچک را در آغوش گرفته است. فاطمه می گوید: آنها را دوست دارم چون به یکدیگر عشق دارند. تقریبا چند دقیقه طول می کشد تا این جمله ها را به زبان بیاورد. بعد می خندد.
فاطمه از کودکی عاشق نقاشی بود. به قول مادر، اوایل با مداد روی کاغذ فقط خط خطی می کرد. اما به مرور زمان خط ها فرم گرفتند و امروز تبدیل به تصاویری زیبا و خلاقانه شده اند.


در این راه اما اساتیدی در کاشان فاطمه را همراهی کردند. از معلم فاطمه که با اصرار فراوان خانواده او را راضی کرد تا فاطمه را به مدرسه بفرستند تا چند استاد بزرگ نقاشی در کاشان.


به همین دلیل فاطمه حالا، هم سواد خواندن و نوشتن دارد و هم به زیبایی نقاشی می کشد. او از آنجایی معروف شد که نقاشی ها را در صفحه شخصی در فضای مجازی منتشر کرد. هر روز به تعداد طرفداران این دختر کاشانی اضافه می شد و در این میان خیلی ها هم با فاطمه آشنا شدند. مثل خیریه امام رضا (ع). آنها وقتی دیدند فاطمه توانایی زیادی در نقاشی کشیدن دارد و آثار زیبایی را خلق کرده است، همزمان با افتتاح گالری این مجموعه با عنوان (مهر هنر) آثار فاطمه را به نمایش گذاشتند و با هنرمندی دختری منحصربه فرد میزبان بازدیدکنندکان شدند. حالا خیلی ها فرصت آن را دارند تا هشتم بهمن ماه به تماشای 50 اثر از نقاشی های فاطمه به این گالری مراجعه کنند و از جادوی رنگ ها روی قاب لذت ببرند.



* دخترم آینده درخشانی دارد
مادر فاطمه با عشق به دخترش نگاه می کند. او همه کارهای فاطمه را انجام می دهد. از غذا دادن به او تا حمام، سرویس بهداشتی و... وقتی از او می پرسم از نگه داشتن فاطمه خسته می شوی؟ می گوید: گاهی خسته می شوم اما ارزشش را دارد. او باعث افتخار خانواده ما است در حالی که وقتی متولد شده بود هیچ کسی توانایی های او را باور نداشت. فاطمه خودش ثابت کرد که هنرمند است و ما هم سعی کردیم در حد توان از او حمایت کنیم.


جواد حمامی پدر فاطمه نیز در کنار او است. او درباره دخترش می گوید: وقتی دخترهایم به دنیا آمدند با دیدن فاطمه خیلی ناراحت شدم. رفتم خانه پدرم و از او پرسیدم: از من راضی هستی؟ گفت چطور؟ گفتم: به این خاطر که اول زندگیم فرزندم معلول شده است. پدرم حرف خوبی زد. او گفت: من از تو راضی ام و خدا دوستت دارد که فاطمه را جلوی پایت گذاشته. خدا به بنده هایی که دوست دارد، درد می دهد چون می داند آنها می توانند از پس درد و مشکل سربلند بیرون بیایند.


از آن زمان به بعد پدر فاطمه دیگر هیچ وقت شکایت نکرد. او همیشه خداوند را برای داشتن چنین دختری شکر می گفت و امروز که فاطمه باعث افتخارش شده از همیشه بیشتر به خداوند ایمان دارد. «شاید باورش سخت باشد اما فاطمه با این وضعیت ما را به کربلا هم فرستاده است. او با فروش سه تابلوی نقاشی خود، ما را به کربلا فرستاد».


پدر فاطمه حالا زمینی 500 متری برای دختر خود خریده و تنها آروزیش ساخت گالری برای فاطمه است. او می گوید: من نانوا هستم و درآمد زیادی ندارم. با این حال همیشه از فرزندانم به ویژه فاطمه حمایت کردم. تا جایی که از دستم بربیاید هوای او را دارم. فضای خانه ما کوچک است و جایی برای نگهداری نقاشی های دخترم نداریم. خیلی از نقاشی های او را در زیرزمین خانه پسرم نگهداری می کنیم. با خرید این زمین دلم می خواهد برای او گالری بسازم تا آنجا نقاشی کند و نقاشی هایش را به دیوار بزند و مردم شهرم با دیدن نقاشی های او امیدشان به زندگی بیشتر شود.


پدر فاطمه همه پس انداز زندگی خود را برای اینکار داده و امروز فاطمه برای گالری رویاهایش لحظه شماری می کند. پدر فاطمه معتقد است معلول ها ناتوان نیستند. اگر حمایت بشوند، خیلی از آنها می توانند از افراد سالم نیز موفق تر باشند. «باید یک اتفاقی بیفتد تا همه مردم از حقوق برابر برخوردار باشند. معلول و سالم را به یک چشم نگاه کنیم. من مطمئنم اگر از دخترم حمایت کنم او آینده درخشانی خواهد داشت. معلول ها هم حق زندگی دارند و فقط باید کمی حمایت شوند».

 

نمایشگاه گالری مهر تا هشتم بهمن ماه میزبان نقاشی های فاطمه حمامی است.
 
 
منبع : ایرنا

نظرات

تا کنون نظری برای این مطلب درج نشده است.

درج نظر

ثبت نظر
عضویت در خـبـرنـامـه رعــد
لطفا ایمیل و شماره موبایل را وارد کرده و
دکمـه ثـبـت عـضـویـت را کلیـک نمایید.
کلیه حقوق وبسایت متعلق به موسسه رعد است