گفت وگو با اشرف رجبى که با وجود بیمارى توانسته مشکلات را کنار بزند و به زندگى برگردد

گفت وگو با اشرف رجبى که با وجود بیمارى توانسته مشکلات را کنار بزند و به زندگى برگردد

12 اسفند 1397

عادت کرده ایم درباره هر چیز و هر کسى نظر بدهیم؛بى آن که بدانیم در زندگى او چه م ىگذرد. کاش درباره شرایط آدمها از روى ظاهرشان قضاوت نکنیم. اشرف رجبى قامت کوتاهى دارد. ژاکتى قرمز به تن و شالى  آبى رنگ به سر دارد و به گفته خودش عاشق رنگ آبى است. ظاهرش بیانگر آدمى است که مشکلى ندارداما پاى درد دل هایش که م ىنشینم، با صداى گرم ولبخندى که روىل ب دارد،ا ز دردهایى مى گوید که فقط خودش از آنها و زجرهایى که در تمام این سا لها کشیده خبر دارد.

اشرف دى ماه 53 متولد شد. پدر و مادرش از دوسه سالگى به بعد متوجه شدند فرزندشان به نرمى استخوان یا راشیتیسم مبتلاست و سالهاست با این بیمارى دست و پنجه نرم مى کند. به خاطر پرانتزى بودن پاهایش مدام زمین مى خورد. والدینش هر کارى در توانشان بود براى  بهبود او انجام دادند تا این که در هفت سالگى، او را به  تیغ جراحى سپردند به این امید که اشرف درمان شود وبتواند راحت قدم هایش را روى زمین بگذارد. همان موقع، مصادف شد با جنگا یران و عراق و داروهایى  که باید براى بهبود بیمارى اش مصرف کند، در بازار پیدا نمى شد و همین استفاده نکردن مداوم از داروها باعث شد  بیمارى اش عود کند و مشکلات دوباره آغاز شود. وضع به همین منوال سپرى می شد تا این که اشرف درسش را تمام کرد و دیپلم گرفت. بعدا ز عمل همچنان دردهاى شدید ادامه داشت به طورى که مدت زمان زیادى قادر به ایستادن یا راه رفتن نبود.

این دردها به حدى شدید بود که مى گوید: »بعد از طى مسیرى بسیار کوتاه، از درد مجبور می شدم روى زانوهاى خود حرکت کنم «. همان عملى که در هفت سالگى انجام داد، باعث بسته شدن صفحه هاى رشدى استخوان هایش شد و درنتیجه از نظر قدى رشد نکرد. آخرین فرزند خانواده بود به همین دلیل کودکى بسیار تنهایى داشت. سه خواهر و برادرش همه در جوانى ازدواج کرده بودند. در زمان کودکى و در روزهاى پنجشنبه و جمعه که مدرسه نمى‌رفت، تنها تفریح اش نقاشى کردن و دوچرخه سوارى بود.

دیپلم اش را که گرفت، برادرش او را در کلا سهاى نقاشى و طراحى موزه رضا عباسى ثبت نام کرد و از آنجا بود که نقاشى را با جدیت دنبال کرد. با استعداد و جدیتى که داشت، دوره ها را پشت سر هم و به سرعت طى کرد و به دوره رنگ روغن رسید.اما بعد از آن به دلیل مشکلات حرکتى اى که رفت و آمد با ماشین و خیابانها برایش دشوار بود، آموزش را نیمه کاره رها کرد.

تمام این سال ها با درد خوگرفته بود و بعد از عملى که در همان سال هاى نخست کودکى انجام داد، دیگر به دنبال درمان نرفت. آن زمان حدودا 24 ساله بود که مدتى به عنوان منشى در مطب پزشک خودش در نزدیکى محل سکونتشان مشغول کار شد. منزلشان در طبقه چهارم آپارتمانى بود که آسانسور نداشت وا و مجبور بود هر روز پله ها را با شرایطى که داشت بالا و پایین برود.او حتى به دلیل دردهاى شدیدى که داشت سه ماه نتوانست از خانه خارج شود.

 شروعى دوباره

برادرش اشرف را خیلى دوست داشت و مى خواست هر طور شده درمان شود. با پیگیرى هاى خود پزشک بسیار خوبى به او معرفى کردند که به قول اشرف، زندگى جدیدى به او داد. او مى گوید: »این پزشک فوت کرده و من هنوز هم که به یاد آن پزشک مى افتم افسوس مى خورم که چنین پزشکى دیگر وجود ندارد. دکتر فیروز مددى، علاوه بر پزشک بودنش، حکیم و طبیب بود «.اشرف بار دیگر بعد از سالها، در 25 سالگى زیر تیغ جراحى رفت واشرف توانست سلامتى اش را تا حد زیادى به دست آورد. یک سال طول کشید تا چوبهاى زیربغلش را کنار گذاشت.

درا دامه درمان هم با کمک آب درمانى و فیزیوتراپى سعى کرد بهبود یابد،اما حتى فیزیوتراپى هم نمى توانست خم شدگى زانوهایش را کاهش دهد و همین باعث شد اشرف سراغ ورزش برود که در نهایت برایش معجزه کرد به طورى که یک روز توانست به راحتى روى پاهایش بنشیند و خم شدن پاهایش به مرور بهبود یافت.

او مى گوید: »یادم مى آید روزهاى اولى که باشگاه مى رفتم حتى دستگاه هاى بدون وزنه هم برایم سنگین بودند و از پسشان برنمى آمدم. « اشرف حالا 17 سال است که ورزش مى کند و جزو اولین ورودى هاى رشته مربیگرى ورزش معلولان در مؤسسه رعد بوده است.او رشته مربیگرى ورزش معلولان را در مقطع کاردانى و کارشناسى را سال گذشته در رشته مدیریت امور فرهنگى ورزشى به اتمام رساند.

در صورتى که سا لها نقاشى کرده، اما رشته اى را که در آن تحصیل کرده خیلى دوست دارد. زمانى که تصمیم گرفت وارد دانشگاه شود، یکى ازاستادانش اصرار داشت که با توجه به استعدادى که اشرف دارد، وارد رشته گرافیک شود.

گرافیک رشته پرخرجى بود وا شرف با پرداخت هزینه هاى بالاى این رشته مشکل داشت. اما به طور اتفاقى متوجه شد که رشته جدیدى به نام مربیگرى ورزش معلولان در فهرست رشته هایىا ست که م ىتواند انتخاب کند. این رشته دقیقا همان چیزى بود که او دنبالش بود.

با توجه به این که سا لها به طور تجربى ورزش مى کرد و همیشه دوست داشت تجربیاتى را که در این سالها کسب کرده درا ختیار کسانى قرار دهد که

مشکلاتى مانند خودش دارند،این رشته را انتخاب کرد و دراین مسیر هرگز پشیمان نشد چرا که در کنار آن نقاشى را هم ادامه داده است.

او مى گوید: »من از نقاشى، همان رنگ و نقاشى را دوست دارم و خیلى کارهاى گرافیکى به کارمن مى آید. من عاشق رنگم اما انتخاب رشته اى غیر از گرافیک باعث نشد از رنگ و نقاشى دور بمانم .«

اشرف در حال حاضر در نقاشى حر فهاى زیادى براى گفتن دارد و در زمینه رنگ روغن، آبرنگ، طراحى و چهره فعالیت مى کند و حتى سفارش هم مى گیرد و به هنرجوهاى خودش آموزش طراحى هم مى دهد اما هنوز جاى ثابتى براى کار ندارد.

دست و پنجه نرم کردن با بیمارى

اشرف مى گوید: »وقتى کسى ظاهر من را مى بیند مى گوید تو که مشکلى ندارى، اما من روى این اسکلت و استخوانها راه مى روم و مى دانم که چه دردى را تحمل مى کنم و چه مشکلاتى را گذرانده ام. حر فهاى زیادى در تمام این سال ها شنیده و مسخره شده ام.

هیچ کس تصور نمى کرد من چنین توانایى هایى داشته باشم،ا ما وقتى با مؤسسه رعد آشنا شدم و دوستانى را مى دیدم که مشکل من در برابر مشکلات آنها شاید 20 درصد بود و مشکلات آنها 80 درصد؛ همین به من روحیه مى داد و مى توانستم با انگیزه بیشترى جلو بروم.

به جرأت مى توانم بگویم که رعد تنها جایى است که مى آیم و واقعا از حضور در اینجا و در کنار دوستان لذت م ىبرم. « بیمارى اشرف هنوز هم وجود دارد و او سعى کرده با او کنار بیاید و باید مراعات کند و داروهاى کلسیم مصرف کند.

از طرف دیگر، مصرف زیاد کلسیم کلیه هایش را به سمت سنگ ساز شدن پیش برده است. او مى گوید: »در کنار همه این کارها، با پایین نگه داشتن وزنم تلاش کرد هام از روند پیشرفت بیمارى جلوگیرى کنم چون این بیمارى در نهایت منجر به آرتروز و درد بسیار شدیدى خواهد شد اما بهزیستى در حال حاضربیمارى من را به عنوان معلولیت قبول نمى کند .

نظرات

تا کنون نظری برای این مطلب درج نشده است.

درج نظر

ثبت نظر
عضویت در خـبـرنـامـه رعــد
لطفا ایمیل و شماره موبایل را وارد کرده و
دکمـه ثـبـت عـضـویـت را کلیـک نمایید.
کلیه حقوق وبسایت متعلق به موسسه رعد است