گفتوگو با سعیده دشتبانی، توانیابی که برنامهنویسی میکند
زندگی را لابهلای کتابها میدیدم
17 آذر 1397
منبع : روزنامه فرهیختگان؛ ندا اظهری روزنامهنگار 97/9/17
سعیده هم مانند خیلی از معلولان این جامعه تلاش میکند روی پاهای خود بایستد تا بتواند مهارتهایی را که دارد در اختیار جامعه و مردمش قرار دهد اما نگاهها آزارش میدهد، برخوردهایی که افراد جامعه و سازمانهای مختلف با او دارند، او را آزرده میکند و در لاک تنهایی فرو میبرد اما اینها باعث نشده او از هدفش دست بکشد و همیشه با گامهایی استوار رو به جلو حرکت کرده است. سعیده اول تیر 63 در شهرستان هرسین کرمانشاه به دنیا آمد. دوران کودکیاش را در خانه پدربزرگش سپری کرد. آن زمان عموها و عمههایش دانشآموز بودند و او هم در کودکی و قبل از اینکه وارد مدرسه شود، همپای آنها خواندن و نوشتن را یاد گرفت. با اینکه هنوز چیزی از کتابهای درسی نمیدانست اما علاقه خاصی به کتابهای جبر و فیزیک داشت و هربار از او میپرسیدند میخواهی چه کاره شوی، در جواب میگفت: «معلم فیزیک.» سعیده بهطور مادرزادی به CP یا همان فلجمغزی از ناحیه صورت مبتلاست اما هیچوقت خودش را معلول نمیداند و فرقی بین خود و دیگران نمیبیند و همیشه تلاش کرده مانند یک فرد عادی به زندگیاش ادامه دهد.
در مسیر پیشرفت
سال 69 وارد مدرسه شد اما از آنجایی که پدرش کارمند بانک بود به اقتضای شغلی که داشت باید به شهرهای مختلفی سفر میکرد و همین باعث شد سعیده دوره دبستانش را در چهار شهر سپری کند. با اینکه مجبور بود هرسال در یک مدرسه جدید درس بخواند اما به خاطر روابطعمومی بالایی که داشت، خیلی زود با دوستان و معلمهایش رابطه برقرار میکرد. سعیده اول ابتدایی بود و چندماهی بیشتر از سال تحصیلی نگذشته بود که پدرش به گیلانغرب منتقل شد و خانواده هم مجبور به رفتن شدند؛ شهری با محدودیتهای فراوانی که هنوز هم نشانههایی از جنگ بر تن آن باقی بود. با مادرش که مانند خیلی از مادرهای این سرزمین خانهدار بود به تنها مدرسه شهر رفتند تا سعیده را در آنجا ثبتنام کنند. کلاسهایی که روی نیمکتهایش هنوز جای ترکش گلوله دیده میشد. کلاس چهارم بود که پدرش به بروجرد منتقل و دوباره قصه تکراری انتقال از شهری به شهر دیگر آغاز شد. تنها 25روز از کلاس پنجم گذشته بود که پدر دوباره به کرمانشاه منتقل شد و در آن موقع از سال به سختی میشد در مدرسهای ثبتنام کرد. مدیر مدرسه نیز به خاطر تفاوت ظاهری سعیده او را نپذیرفت و به ناچار او را در مدرسه غیرانتفاعی ثبتنام کردند.
تا آن زمان سعیده فقط یک خواهر کوچکتر از خودش داشت که حالا بزرگ شده و در دانشگاه علامه طباطبایی کارشناسی اقتصاد میخواند. سعیده دبیرستانی بود که برادرش به دنیا آمد. تفاوت سنی او با برادرش باعث میشد سعیده هر روز بیشتر در لاک تنهایی خودش فرو رود اما باز هم دست از تلاش برنمیداشت. برادرش حالا دانشجوی فیزیک دانشگاه خوارزمی است. سعیده همیشه با این رویا که روزی معلم فیزیک شود، در دبیرستان وارد رشته ریاضی شد و خودش را برای کنکور آماده میکرد. همهچیز خوب پیش میرفت تا اینکه قصه تکراری انتقال پدر، مسیر زندگی سعیده را تغییر داد. پدر، اینبار بهعنوان معاون به تبریز منتقل میشد. دورانی که با خانواده به تبریز رفتند، به سختی سپری و این اتفاق موجب افت تحصیلی سعیده شد. با کمک مادرش، دو سال باقیمانده از دبیرستان هم گذشت. شرکت در کنکور برای سعیده با شرایط جسمیای که داشت، دشوار بود و همین باعث شد در کنکور علمی-کاربردی شرکت کند و در رشته کامپیوتر جهاد دانشگاهی تبریز پذیرفته شود. سعیده اولین گامهای خود را در دانشگاه محکم برداشت تا برنامهنویسی را به خوبی فرابگیرد. دوره کاردانی به پایان رسید و همزمان پدرش هم به سمنان منتقل شد. جدایی از دوستان برای سعیده دشوار بود اما بازهم مانند همیشه باید به این قصه تن میداد. او برای پیشرفت چارهای جز ادامه تحصیل نداشت. او مقطع کارشناسی را هم در دامغان و به دور از خانواده و در خوابگاه گذراند. تا آن زمان سعیده همه موفقیتها و زندگیاش را درس خواندن و مدرک گرفتن میدانست و برای رسیدن به آن همه تلاشش را هم میکرد. اما آنجا بود که یکی از استادان سعیده به او آموخت که همهچیز در کتاب و مدرک دانشگاهی خلاصه نمیشود و فراتر از اینهاست و این شاید تلنگری برای او بود تا زندگی را جور دیگری نگاه کند. ترم آخر دانشگاه بود که پدر دوباره بار سفر بست و به همدان منتقل شد و سعیده ترم آخر را زودتر تمام کرد تا به خانوادهاش ملحق شود. رویای سعیده فیزیک بود و حالا تصور میکرد با مدرک کامپیوتر کاری از دستش برنمیآید. به همدان رفت و با ثبتنام در مرکز فنی و حرفهای همدان، با مسئول آیتی مرکز همکاری کرد و تصمیم گرفتند برنامهنویسی را شروع کنند. تازه اول راه بودند که دوباره انتقالی دیگر، همه برنامهها را به هم ریخت و دوباره بار سفر بستند و اینبار به تهران نقلمکان کردند. این چندمینبار بود که سعیده باید با تغییری ناگهانی کنار میآمد و تنهایی را تجربه میکرد. بعد از آمدن به تهران، سعیده کتابهای کنکور تهیه و خودش را برای حضور در کنکور کارشناسیارشد آماده کرد تا اینبار در رشته هوش مصنوعی ادامهتحصیل دهد. اما اینبار به این پی برده بود که نباید تنها به مدرک تکیه کند و باید قدمهایش را فراتر بگذارد. او باید مهارتی میآموخت تا بتواند حرفی برای گفتن داشته باشد. جلو رفت و به دنبال روزنهای بود. او بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه خیلی به دنبال کار بود اما آنجا بود که معلولیتش بیشتر به چشم میآمد و تلاشهایش نتیجهای به دنبال نداشت و متوجه شد جامعه چه نگاه متفاوتی به او دارد و همین نگاهها تنها چیزی بود که او را رنج میداد. مراجعه او به بهزیستی هم اثربخش نبود.
نقطهعطف زندگی
آشنایی با موسسه رعد که از معلولان و توانیابها حمایت میکرد، همان چیزی بود که سعیده مدتها به دنبال آن بود. در کلاسهای آموزشی شرکت میکرد و سعی داشت تواناییهایش را بالا ببرد. در یکی از همان روزها، مصاحبه داد و در کلاس کارورزی تایپ شرکت کرد. دوره کارورزی تایپ به گفته خود سعیده، نقطهعطف زندگیاش شد. او میگوید: «من همیشه زندگی را لابهلای کتابها جستوجو میکردم اما آن زمان با افرادی آشنا شده بودم که حرفهای تازهای برای گفتن داشتند و معتقد بودند اگر چیزی را بخواهی میتوانی آن را انجام دهی و به آن برسی.» و همین تفکرات، سعیده را روبه جلو حرکت میداد. دوره کارورزی تایپ برای سعیده به دوره چهار ساله برنامهنویسی تبدیل شد. یکی از دوستان که خودش برنامهنویس بود، وقتی استعداد سعیده را در برنامهنویسی دید، او را به یادگیری برنامهنویسی تشویق و در این مسیر به او کمک کرد. او در کنار یادگیری این حرفه، به کمک دوستش و با همکاری هم توانستند یک برنامه ارسال پیامک انبوه برای رعد بنویسند که برنامه موفقی هم از آب درآمد اما با ورود شبکههای اجتماعی مختلف، این طرح رها شد. در اولین تست این برنامه، 30هزار پیامک بهطور یکجا ارسال شد. سعیده برای حضور در جامعه تنها به مهارت برنامهنویسی نیاز نداشت بلکه باید اعتمادبهنفسش را هم بالا میبرد. او در کلاسهای مختلفی چون هوش هیجانی شرکت کرد تا به مرور اعتمادبهنفس لازم را کسب کند. حضور در موسسه رعد، فرصت آشناییاش را با شرکت چارگون فراهم کرد و بعد از فرستادن رزومهاش به این شرکت، با استخدام او موافقت کردند. سعیده حالا سه سالی است بهعنوان developer یا توسعهدهنده در این شرکت مشغول به فعالیت است و طراحی و پشتیبانی یک برنامه کامپیوتری را برعهده دارد. او در رشته هوش مصنوعی پذیرفته شد اما به خاطر موقعیت شغلیای که داشت، این رشته را ادامه نداد. او در مسیر زندگی آموخت زندگی مملو از چالشهایی است که باید با آن روبهرو شد و بر ترسهای خود غلبه کرد؛ کاری که سعیده با پشتکاری که داشت موفق به انجام آن شده است. سعیده میگوید: «من معتقدم معلولیت محدودیت نیست و اگر فرد تلاش کند و بخواهد، به چیزی که برایش مقدر شده، میرسد.»