گزارشی از مراسم گرامیداشت افراد دارای معلولیت
"شب توانیاب" در مجتمع رعد چه خبر بود؟
2 دی 1398
همزمان با فرارسیدن روز جهانی افراد دارای معلولیت مطابق سالهای پیش، ویژه برنامهای با مشارکت مجله فرهنگی هنری بخارا ( مجری شبهای بخارا) و حضور گروهی از شخصیتهای ادبی در کنار کارآموزان، هنرجویان، کارآموختگان، اعضا هیأت امنا و هیأت مدیره، اعضای گروههای همیاری بانوان و جوانان، کارکنان و نیکوکاران مجتمع رعد در سالن همایش این مؤسسه برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی مجتمع رعد؛ در ابتدای این مراسم منصوره پناهی مدیرعامل مجتمع رعد ضمن عرض خیرمقدم به حضار، فرارسیدن 12 آذر روز جهانی معلولان را تبریک گفت و افزود: مجتمع رعد با احترام به اعتماد عمومی نیکوکاران و شهروندان شریف به مناسبت این رویداد بینالمللی کتابچهای با عنوان کارنامه تنظیم و منتشر میکند و مهمترین فعالیت یک سال گذشته را به اطلاع جامعه میرساند که از آن جمله میتوان به جذب 148 نفر کارآموز جدید و میانگین تحصیل 278 نفر در هر ترم تحصیلی اشاره کرد. از سرفصلهای دیگر آموزشی باد به موفقیت 34 نفر کارآموخته در آزمونهای فنی و حرفهای است و ارایه خدمات آموزشی تلفیقی برای کاهش شکاف اجتماعی بین افراد معلول و غیر معلول در کنار آموزشهای بر خط(آنلاین) که از ابتکارات آموزشی سال گذشته بود.
مدیرعامل مجتمع رعد با تأکید بر اهمیت موضوع اشتغال توانیابان، افزود: سال گذشته کارآموزان و هنرجویان رعد بالغ بر 822 میلیون ریال از طریق خوداشتغالی کسب درآمد کردند که این مبلغ با حضور در 21 نمایشگاه و غرفه عرضه محصولات تحصیل شده است. همچنین 59 نفر در طرح اشتغال حمایت شده حضور داشتند که از این تعداد 22 نفر استخدام، 18 نفر کارورزی و 19 نفر به خوداشتغالی رسیدهاند و ترکیب کسانی که به استخدام درآمدهاند، شامل: 13 نفر در حوزه تولید محتوا و IT، 7 نفر در بخش خدمات و 2 نفر در بخش اداری است.
در ادامه این مراسم دکتر محمد رجاییمقدم معاون مرکز اطلاعات دفتر سازمان ملل متحد در ایران پیام آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل متحد را به مناسبت روز جهانی معلولان قرائت کرد سپس تیوا کامران مدیر بخش ارتباطات و اطلاعات دفتر منطقهای یونسکو پیام اودری آزوله مدیرکل سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) را به اطلاع حضار رساند.
پگاه فرحی توانیاب و کاریابی که مدت 5 سال در کالسنتر رعد الغدیر بهطور مستمر کار میکند و در کارش همیشه موفق ظاهر شده است با حضور در جایگاه از فراز و فرودهای این دوران با مخاطبان سخن گفت و افزود: من همیشه با صبر و بردباری سعی میکنم مشکلات محیط کار را پشت سربگذارم و با وجود آنکه در شغل من رقابت وجود دارد، توانستهام در محیطی دوستانه به وظایف حرفهام عمل کنم.
در قسمت دیگری از مراسم، هنرمندان نقاشی که آثارشان در پاراآرت 2018 توکیوی ژاپن به نمایش آمده بود در کنار ورزشکاران عضویت تیم ملی والیبال نشسته و قهرمانان مسابقات بوچیای مورد تشویق قرار گرفتند. همچنین گروه موسیقی ماهور از استان البرز به سرپرستی هنرمند توانیاب سجاد شوشتری چند قطعه موسیقی سنتی اجرا کرد.
با اتمام بخش اول مراسم، شب توانیاب با سخنرانی علی دهباشی آغاز شد، ابتدا علی دهباشی نویسنده و سردبیر مجله بخارا با اشاره به فرهنگ کهن سرزمین ایران، افزود: بسیار خوشحالم ۵۴۸ شب از شبهای بخارا به نام گرامی "شب توانیاب" در این موسسه بزرگ انسانی و روحانی مجتمع آموزشی نیکوکاری رعد شکل میگیرد. از چندین هزار سال پیش که ما به فلات ایران آمدیم و زندگی را در این فلات پُر از نعمت آغاز کردیم، همواره در معرض انواع هجومهای بزرگ تاریخی قرار گرفتیم، شاید هیچ کشوری و هیچ سرزمینی اینگونه آماج انواع تهاجمات از شرق، غرب، جنوب و شمال قرار نگرفته است اما هزارهها از پی هم گذشت و ما ماندیم. آنها که ما را در معرض خطر قرار دادند، دیگر نامی از آنها نیست. با نگاهی سریع به تاریخ چند هزار ساله خودمان میتوانید این نکات را دریابید و بهراستی راز ماندگاری ما در چه بود؟ آیا در ارتشهای قوی بود؟ که نبود، یا در مردان جنگی بود؟ آیا در مقابل هجوم اقوامی مثل: مغول و عرب چه جوری میتوانستیم با آن ساختار عظیم نظامی مقاومت کنیم؟
اما مقاومت کردیم و راز ماندگاری ما، هم حالا و هم در دوران گذشته تاریخی، زبان فارسی و فرهنگ ما بود که در جغرافیای تاریخی زبان فارسی از مرزهای سیاسی که بین ما و دیگران کشیده شده، فراتر رفته است و به جغرافیای فرهنگی و تاریخی حوزه تمدنی زبان فارسی میرسد و بخش مهمی از فرهنگ جامعه بشری بشمار میآید. من گرفتار ایران ستایی بیخود و بیجهت نیستم اما هیچ زبانی و هیچ تمدنی همچون زبان فارسی و فرهنگ ایرانی مبشر صلح انساندوستی و آزادی نبوده است، برای ادعای خودم به ستارههای درخشان ادبیات بزرگ زبان فارسی همچون: مولوی، فردوسی، سعدی، خیام، حافظ و بسیاری دیگر اشاره میکنم که هیچ زبانی یکی از اینها را هم ندارد، تمام متنهای این بزرگان مبشر انسانیت، مدارا، تساهل، تسامح برای بشریت است. بیش از ۷۰۰ سال پیش سعدی شاعر بزرگ ما سروده است:
بنیآدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
توکز محنت دیگران بیغمی نشاید که نامت نهند آدمی
انگار شاعر، این شعر را برای امروز سروده است، اما این پیام جهانی مربوط به بیش از ۷۰۰ سال پیش است و اشکال دیگری را فردوسی بزرگ، حافظ، خیام و دیگران برای بشریت به ارمغان آوردند که جز مهر و دوستی هیچ پیامی ندارد، پس به این فرهنگ، سرزمین و گذشته تاریخی درخشان ببالیم و اکنون در میان خودمان پیام صلح و انساندوستی آن پیامآوران بزرگ را ترویج و گسترش بدهیم.
در ادامه ترانه میلادی گرافیست، مشاور برندینگ، مجری تبلیغات، دارنده 2 مدال طلای مسابقات ملی مهارت، نویسنده و مؤلف ۵ عنوان کتاب با ۱۲ سال سابقه فعالیت در حوزههای اجتماعی افراد دارای معلولیت ضمن اشاره به خاطرهای از 20 سال پیش هنگامی که نخستین بار با مجتمع رعد آشنا شده بود، گفت: پیش از شروع به یکی از مزیتهای معلولیت را اشاره میکنم، شاید برایتان جالب باشد. معلولان جسمی حرکتی هر جا میروند، صندلیشان را با خودشان میبرند! به همین دلیل به صندلی دیگران نیاز ندارند. اما وقتی پوستر به یاد ماندنی امشب را دیدم، یاد خاطرهای افتادم که گفتنش شاید خالی از لطف نباشد تا شما هم با سیر تکاملی رعد بیشتر آشنا شوید. من یکی از کارآموزان قدیمی رعد هستم، درست ۲۰ سال پیش یک روزی مثل همین روزها من روی این سِن حاضر شدم در حالی که رعد 2 طبقه بیشتر نداشت و طبقه دومش هم در حال ساخت بود این دیوارهای سالن پر از گچ بود، صندلیهای سالن، صندلی فایبرگلاس رنگووارنگ بود که بعضیها هم شکسته بود، هیچ سیستم صوتی و تصویری خاصی نداشتیم. امکانات خاصی که بچهها بیایند و برنامههایشان اجرا کنند، وجود نداشت، فقط گاهی تقدیر و تشکر از مربیان و کارآموزان انجام میشد. حالا 20 سال از آن تاریخ میگذرد و این سالن تجهیز و تکمیلشده و سالنی چندمنظوره است که برای مراسم ترحیم، شادی، همایشها، جشنها، تولدها و تقدیرها از آن استفاده میشود. ۲۰ سال پیش من نوجوانی ۱۵ ساله بودم که تازه روی صندلی چرخدار نشسته و یک عالمِ رویا در سرش دارد با یک بیماری که تازه داشتم با او آشنا میشدم، بیماریای که علاج خاصی نداشت و محدودیتهای زیادی برایم ایجاد و مهارتهایم را کم میکرد.
این سالن مثل من رشد کرد و کامل شد. من سعی کردم که انسان چند منظورهای بشوم با کسب مهارتهای مختلف تمام محدودیتهایم را جبران کنم، این سالن غمها دیده، شادیها دیده، من هم در زندگی، غم و شادی زیادی دیدم. ولی در نهایت هم این سالن کامل شد و هم من.
هیچ وقت انسان بهاندازه کافی کامل نمیشود و به معنای واقعی همیشه باید سعی کند، بهترین خودش باشد تا بتواند حرفی برای گفتن داشته باشد. من یک آرزو داشتم که روزی مثل مربیای که به من و کارآموزان دیگر درس میداد، مربی شوم و به این بچهها درس بدهم و روزی رسید که من به بچهها درس میدادم و از تجربیاتم برای آنها میگفتم.
امید و آرزو خوبِ، ولی چیزی که باعث میشود، سعی کنید در زندگی همهی رنجها و دردها را تحمل کنیم این است که اندازه ظرف وجودی خود را بدانید، همهی ما یک ظرف وجودی داریم که از غمها، شادیها، دردها، رنجها و چیزهای دیگر پُر میشود، اگر ظرفتان کوچک باشد، حتی سالم و سلامت هم باشید، زود کم میآورید، این جسم یک قالب بیشتر نیست، اصولاً یک قالب هم برای روح است، قرار نیست کسی را با جسمش به یاد بیاورند!!!
در هیچ مراسم ترحیمی یادم نمیآید که گفته باشند عجب انسان کاملی بود، از نظر جسمی، چقدر زیبا بود، چقدر به قول معروف سلامت بود. همیشه از مهربانی آدمها میگویند، از تلاشی که برای دیگران کرده، از وقتی که برای دیگران گذاشته و از انرژی که برای کائنات گذاشته است. این قالب تن را نادیده بگیریم، صرفنظر از اینکه این قالب تن قرار است، چه چیز را در خودش نگهدار، یک روحی داریم که قرار است، ظرف وجود را در خودش جای دهد. این ظرف اگر بزرگ باشد، شما این امکان را خواهید داشت که از تمام موانع عبور کنید و بهجایی برسید.
من روزی آرزو میکردم که گرافیست توانمندی بشوم، نه بر اینکه در همهی مجامع عمومی از من تقدیر بشود، برای اینکه احساس میکردم اگر گرافیست خوبی بشوم، میتوانم کاری کنم که مؤسسات خیریه بهتر بتوانند خود را معرفی کنند، به همین علت امروز بعد از 20 سال کتابی با عنوان "برندینگ در حوزه اجتماعی"برای کمک به سمنها مینویسم تا از راه تبلیغات و دانش و تخصصی که دارم به مؤسسات خیریه، انجمنها یا افرادی که در این حوزه فعالیت دارند، کمک بهتر و بیشتری کرده باشم.
هیچوقت دلم نمیخواست بهجایی برسم که انسان خوبی بشوم یا انسان کاملی باشم، چون احساس میکردم، وقتی میتوانم انسان مفیدی باشم که بتوانم به دیگران کمک کنم. هیچکس انتظار ندارد که فرد معلول به دیگران کمک کند ولی اگر هدفتان این باشد که به دیگران کمک کنید، چراکه نه؟ حتماً این امکان برایمان فراهم میشود.
امروز من به جرأت میگویم، بیش از ۴۰ مؤسسه و NGO در سطح کشور هستند که من لوگوی آنها را طراحی کردم و کار تبلیغاتی آنها را بهصورت رایگان انجام میدهم، این مسؤولیت اجتماعی من است برای حوزهای که دِینی به گردنم دارم، البته بیزینس و درآمد خوب خودم را هم دارم، بدون اینکه برای پیدا کردن کار تلاش بکنم، من همیشه یک فریلنسر هستم و همین مدل را ادامه میدهم، چون عقیده ندارم، جایی استخدام بشوم یا قرارداد ببندم تا کار کنم. فریلنسر بودن مزایا و معایب خودش را دارد، شما توی خانه هستید و هر وقت که بخواهید میتوانید استراحت کنید، نیاز نیست محیط پُر استرس کار را تحمل کنید، نیاز نیست به آقا بالاسر جواب بدهید، نیاز نیست با همکارهای خوب یا بد سر و کله بزنید، معایبش هم این است که اگر اشتباه کنید، دیگر نمیتوانید به گردن کسی دیگر بی اندازید، همهی مسؤولیت را بایستی بر عهده بگیرید و بتوانید یک پروژه را به بهترین نحو انجام بدهید تا پروژه بعدی به شما سپرده شود.
امیدوارم یک روزی تمام بچههای رعد صرفنظر از اینکه واحد کارآفرینی آنها را بهجایی معرفی میکند یا نه، به سمتی بروند که کارآفرین بشوند و خودشان برای خود کار ایجاد کنند و این مسئولیت را در خودشان ایجاد کنند که من یک روز آنقدر توانمند میشوم که دستِ 2 نفر دیگر از بچههای را بگیرم، صرف نظر از اینکه معلولیت دارند یا ندارند.
هیچوقت در ذهنتان بین معلول و غیرمعلول پارتیشن نکشید، چون هر چیزی که توی ذهن شما ساخته میشود، همان در جهان پیرامون شما تجلی پیدا میکند، اگر احساس کنید که انسان توانمندی هستید، دیگران شما را به همان صورت میبینند.
سخنران بعدی شب توانیاب دکتر سیدمجید میرخانی، معاون اسبق توانبخشی سازمان بهزیستی کشور، عضو فعلی هیأت امنا و هیأت مدیره مجتمع رعد و عضوهیأت رئیسه مرکز آموزش علمی کاربردی رعد بود که با حضور در جایگاه، گفت: با عرض تبریک به مناسبت روز جهانی معلولان به توانیابان و خانوادههای عزیز آنها، حدود 4 دهه است که در حوزه توانبخشی فعالیت دارم و در این مدت تلاشهای انجام شده که مقداری از آنها از داخل کشور فراتر رفته و با سازمانهای جهانی ارتباط پیدا کرده است.
اولین تجربه که در ارتباط با روز جهانی معلولان، میتوان مطرح کرد، اعلام سال ۱۹۸۰ بهعنوان سال جهانی معلولان بود که متعاقباً به دهه جهانی معلولان از سال ۸۳ تا ۹۲تبدیل شد که در دهه جهانی معلولان قرار بود در 3 زمینه توانبخشی، پیشگیری از معلولیت و ایجاد فرصتهای مساوی، کارهایی را برای عزیزان معلول انجام بدهند.
اواسط این دهه، سال ۱۹۸۷ یک بررسی انجام شد تا ببینند چه توفیقهایی در این زمینهها داشتهاند، ملاحظه شد در زمینه توانبخشی قدمهایی برداشته شده و در زمینه پیشگیری از معلولیت نیز اقداماتی انجام شده است، اما در ایجاد فرصتهای مساوی نه، متأسفانه کار چندانی انجام نشده بود و با چیزی که به مورد نظرشان بود، خیلی فاصله داشت. تصمیم گرفته شد، مقررات استانداردی تعیین و کشورها ملزم به رعایت آن باشند و آن را مبنا قرار بدهند. این مقررات استاندارد برای الگوی توانبخشی تأیید و تصویب شد و برخی کشورها آن را اجرا کردند و من هم به عنوان یکی از اعضا در تدوین این مقررات استاندارد نقشی داشتم. خاطرهای که خودم از تدوین قانون استاندارد داشتم، این بود که خیلی از کارشناسان، سیاسیون و چهرههای معروف حضور داشتند، اما چهرههای شاخصی که باجان و دل و تمام وجودشان برای این کار مایه میگذاشتند، خود عزیزان معلول بودند، آنها افرادی بودند که به خوبی شرایط جسمی و مشکلات را میشناختند و باورهای دیگری داشتند. یادم نمیرود این عزیزان معلول کمتر از کنوانسیون را قبول نداشتند و در مورد مقررات استاندارد میگفتند: این مقررات یک زمینهای است که بههرحال میتواند اجرا شود، اما چیزی که ما نیاز داریم و به کمتر از آن رضایت نخواهیم داد، کنوانسیون حقوق معلولان است و این مطلب را با کلمات بسیار زیبا بیان میکردند که اگر افراد مبتلابه معلولیت نبودند و مردم نیازهای دیگری داشتند، شما حقوق بشر برای را افراد عادی اجرامیکردید، پس حالا چه فرقی میکند، برای افراد معلول هم میتوان از این کنوانسیون حقوق معلولان استفاده کرد. اما زمینهای فراهم نشد و نگذاشتن این ایده رشد پیدا کند و اقدامی که حداقل باید از سوی مجامعی مثل: سوئد، ایتالیا و کشورهای اروپایی برای تصویب کنوانسیون انجام میشد، جالبِ که تنها خود افراد معلول ایستادگی کردند و به کمتر از کنوانسیون اعتماد نداشتند. دیگران مقابل این حرکت جبههگیری کردند و در آن سال کنوانسیون تصویب نشد.
سال ۱۹۹۳ مجدداً برای انتظاراتی که جامعه معلولان داشتند، مجدد کنوانسیون بهعنوان تقاضای جامعه معلولان بازهم مطرح شد که متعاقباً بهجای کنوانسیون دهه دیگری در منطقه آسیا-اقیانوسیه با یک سری پرتکل و موارد خاص گذاشته شد و یک 10 سال جهانی معلولان دوباره در اروپا گذاشتند. اما جالب اینکه در تمام فرصتهایی که با افراد معلول سروکار داشتیم، آنها چیزی را جز کنوانسیون انتظار نداشتند. مجدداً این دهه را در کشور اروپایی تکرار کردند تا اینکه در سال 2000، 5 انجمن غیردولتی (NGO) که مأموریت داشتند از طرف سایر انجمنها بازهم مجدداً کنوانسیون را پیگیری کنند، خوشبختانه زمینه خوبی برای مقدمات و اجرایی شدن آن فراهم کردند، یکی از سازمانهایی که در این زمینه نقش داشت، سازمان (DPI)Disable People International سازمان جهانی افراد معلول بود و اینها از 40 سال قبل به چیزی کمتر از کنوانسیون جهانی معلولان اعتقاد نداشتند و من در مجله توانیاب مطلبی در خصوص DPI نوشتهام.
افراد دارای معلولیت سال ۱۹۸۲ در کنفرانس تورنتو کانادا حضور داشتند، وقتی به آنها گفته شد، شما به عنوان مشاهدهکننده (Observer) میتوانید حضورداشته باشید، نه بهعنوان شرکتکننده یا سخنران، این باعث شد، جمعیتی حدود 300، 400 نفر با ویلچر آن سالن را ترک کنند و آن شیوهای را که برای آنها در نظر گرفتند را قبول نکنند و در سالنی کنار سالن اصلی جمع شدند و آن حرکت مبنایی برای تشکیل DPI شد، یعنی سازمانی خاص که برای افراد معلول است. جالبِ من روند تاریخی این سازمان را که بررسی میکردم، متوجه شدم، اینها در تصویب کنوانسیون هم جز سازمانهایی بودند که بالاترین نقش را داشتند.
بعدازآن اخیراً دیدم، یک سازمانی بهعنوان RI است یعنی International Rehabilitation یک سازمان جهانی عریض و طویل و تخصصی با بیش از 90 سال سابقه است، این سازمان در سال ۸۳ مانع شد که آنها DPI بتوانند آن نقش را داشته باشند، اما اخیراً شنیدم، کسی که رئیس این سازمان شده، خودش یک فرد معلول است، یعنی اینها اینقدر توانستند اثر بگذارند و تحول ایجاد بکنند که یک فرد معلول حتی در رأس سازمانی که نقش تخصصی دارد، قرار بگیرد.
پس در تمام مراحل آن چیزی که واقعاً باعث شد، این رشد برای عزیزان معلول فراهم شود خودشان بودند، اگر کنوانسیون حقوق معلولان وجود دارد، تلاش خودشان بود، نه تلاش افراد عادی و نه تلاش کارشناسان و نه تلاش دولتها. انشا الله با همین تلاشهایی که انجام میشود، بتوانند به مراحل دیگری که مدنظرشان هست، برسند و جهان بهتری را فراهم بکنند.
دکتر سید احمد محیط طباطبایی رئیس کمیته ملی موزههای ایران ایکوم، پیشگام طرح مناسبسازی موزهها برای تحقق حقوق افراد دارای معلولیت، مبتکر روز موزه و معلولیت و دانشآموخته رشته منابع طبیعی، باستانشناسی و تاریخ هنر، سخنران بعدی شب توانیاب بود که سخنان خود را چنین آغاز کرد:
ویژگی، مشخصه و مزیت ایران فرهنگی ما و چیزی که سرمایه اصلی کشور ما را در حوزه جهانی به وجود آورده، همین فرهنگ تاریخی ایرانیان است که عنصر اصلی حفظ استقلال فرهنگی و نه سیاسی ما را طی قرنها به وجود آورده است به همین علت امروز را بهعنوان روز جهانی معلولان پاس میداریم و از فرصت این روز و هر روز دیگر استفاده میکنیم، برای یادآوری به خود و دیگران تا مجدداً تذکری بدهیم، نسبت به آن چیزی که باید انجام بشود و نشده است.
نکته این است که ما متعلق به فرهنگی هستیم که امروزه از دشواریها و تلاشها افراد دارای معلولیت گفته شد، اما درگذشته بسیار دور نه گذشته هزاران سال پیش، بلکه گذشته دهها هزار سال قبل در این سرزمین نسبت به کسی که معلول جسمی بوده، چگونه رفتار میکرند. در قسمت غربی سرزمین ایران در منطقه کردستان بین مرز ایران و عراق که امروزه در خاک عراق واقع شده، غاری به نام شَنیدار در کوههای برادوست هست، این غار سالها قبل توسط هیأت باستانشناسی دانشگاه پنسیلوانیا کاوش شد و یکی از مهمترین کاوشهای علمی تاکنون در سطح جهان است، زمانی که وارد این غار شدند، عدهای چوپان درونش زندگی میکردند و نشان استمرار زندگی بود، وقتی تا ۱۳ متر خاک را برداشتند و به خاک بکر رسیدند. یک لایهای آنجا کشف شد که دایسون باستانشناس معروف آن را تحلیل و گزارش کرد در آن لایه که متعلق به 40 هزار سال پیش بود، غار شَنیدار مکان مقدسی بوده، برای اینکه افراد در آنجا بهصورت ثانویه دفن شدند، یعنی در جای دیگر میمُردند و در بهار آنها را داخل این غار میآوردند و خاک روی اجساد آنها پر از گرده گلهایی بود که 9 مورد از آنها در کوههای برادوست در بهار میروید. آنها دارای فرهنگی بودند که مرده را در یک پوششی از گل قرار میدادند و مجدد دفن میکردند، یعنی از آدمهای صحبت میکنیم که در مرتبه خاص فرهنگی قرار داشتند، اگرچه که متعلق به دوره غارنشینی و شکار و زمانی که شاید بهغلط آنها را وحشی و نه متمدن بهحساب میآوریم.
در میان این آدمها که جمعیتِ خیلی کمی بودند، یکی از این اسکلتها که در کنار خاکستر آتش داخل غار پیداشده بود، متعلق به یک مرد 40 و اندی سال بود که ۴۵ سال در آن روزگار مثل یک آدم ۱۲۰ ساله در دوره ما است، زیرا که عمر مردان در آن روزگار از ۲۰ سال عبور نمیکرد. این آدم ۴۰ ساله استخوان دستش معلول بود، یعنی نه اینکه قطع شده باشد، بلکه بهطور مادرزادی دستش کوچک، ناتوان و نامتجانس بود. این آدمی که فاقد دست بوده، اولاً 40 سال زندگی کرده در دورهای که ما میگوئیم، مردم از تمدن امروز برخوردار نبودهاند، پس هر انسانی در آن دوره حق حیات داشته حتی آدمی که دارای شرایط جسمانی عادی نیست. اما جالبتر اینکه پس او چه وظیفهای را ایفا میکرده؟ این نبوده حالا که معلولیت دارد، بخواهند توان را به او ببخشند یا او بیآید و توان را بیابد. او توان دارد و این توانی که این معلول داشته چه بوده؟ در واقع او نگهبان آتش غار بوده که نمیگذاشته آتش خاموش بشود. دیدند که استخوانهای قسمت دندان و فک او ساییدگی بسیار زیادی دارد که نشان میدهد از این قسمت از بدنش برای رفع امورش بهجای دست استفاده میکرده است و جالبتوجهتر اینکه او یک کار دیگر هم انجام میداده است، درواقع او راوی و ناقل تجربه، اطلاعات و آن چیزی که ما به آن فرهنگ میگوئیم، برای هر گروه جوانتری بوده که جدیدتر به آن گروه اضافه میشدند و تداوم فرهنگی غار و خانه و به قول امروزیها موطن مردم روزگار خودش را بر عهده داشته است.
پس ما از سرزمینی صحبت میکنیم که چنین نقش و نگاهی را نسبت به جامعه خودش داشته است، اصلاً تفاوت قائل نمیشدند و تنوع در شکل تفاوت را به رسمیت میشناختند و مکمل بودن را برای کامل شدن جامعه میخواستند، یکشکل بودن 10 آدم مثل هم به دردی نمیخورند،10 آدم متفاوت و درک اینکه این تفاوتها چه مزیتی به وجود میآورد، مزیت یک جامعه را شکل میدهد و میتواند یک جامعه مترقی، پویا و کامل را پایهگذاری کند.
برای اینکه صحبتم طولانی نشود به این میپردازم که در کمیته ملی موزههای ایران یا نهاد بینالمللی موزهها ما سعی کردیم، حق و حقوق اصلی گروه مهمی از جامعه را که میخواهند از موزه و هر فضای تاریخی استفاده کنند، در قالب موزهپذیری در نظر بگیریم و بهعنوان یک شاخص درآوریم. این شاخص در حوزه جهانی مطرح نیست و ما در حوزه ملی آن را قرار دادیم و یک شاخص مهم برای رتبهبندی، تجلیل و توجه به موزهها برشمردیم. در این زمینه انجمن معلولان پارس و جناب آقای شیخغرایی و همکارانشان برای سمپلسازی و نگاه کردن و مرتبهبندی آن بسیار به ما کمک کردند و امیدوارم در سالجاری این کار به شکل یک آییننامه و دستاورد کلی برای افراد و گروههای مختلف به ما برسد و به طبع بعضی از موزهها در حد آشنایی اولیه کار را شروع کردند، ولی هنوز درک درستی از مسائل مختلف ندارند، همانطور که گفتم حتی در دوره معاصر ما افرادی مثل مرحوم خزائلی در حوزه نابینایان یا مرحوم باغچهبان در حوزه ناشنوایان و ... داشتیم. واقعاً این جای شرم دارد برای ما که نتوانیم این فضا و این حرکت را تداوم و استمرار ببخشیم و این کار باید در شکل بسیار جامع و گسترده انجام بشود و البته شدنی است، زیرا بسیاری از موارد یک کارهایی را نباید کرد و یک کارهایی را باید کرد و با داستان این بایدونبایدها میتوان شرایط بهتری برای بهرهمندی در شکلی که موردقبول امروز باشد، و استفاده کنیم، زیرا امروزه پیشرفت علم در سطوح مختلف امکانات بیشتری را فراهم کرده و دستاوردهایی را برای ما به وجود آورده که میتوان برای افرادی که قد بسیار کوتاه دارند، برای موارد مختلف در موزهها، فضاهای نمایشگاهی یا گالری، شکلی از نمایش و استفاده از اطلاعات نوین را فراهم کرد.
امیدوارم که درواقع افراد و گروههای مختلف نه بهعنوان یک روز نکوداشت یا بزرگداشت مثل روز جهانی معلولان بلکه بهعنوان یک امر عادی و یک امری که باید به آن توجه کرد، به این مسائل بپردازند و شاهد نباشیم، خیابان ظهیرالاسلام که مرکز نابینایان است، بدترین خیابان برای رفتوآمد افراد نابینا باشد و هر موضوع اصلی دیگری که موردتوجه قرار نمیگیرد تا حداقل برابر با 40 هزار سال قبل در جامعه امروزی که میخواهیم در آن زندگی کنیم، مسائل افراد دارای معلولیت دیده بشود و موردتوجه قرار بگیرد. زیرا افراد معلول از توان خاصی برخوردارند. مثل: توانایی کشور ماست، درک مزیتهای فرهنگی، تاریخی و طبیعی ایران است که ما را به سمت توسعه اصلی و پایدار میرساند. درک و فهم از مزیتهای هر فردِ است که میتواند مجموعهای از مزیتهای ایران امروز ما را رقم بزند.
سخنران بعدی دکتر محمود علیمحمدی مشاور امور افراد دارای معلولیت وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، عضو هیأت امنای مجتمع رعد و مدیرعامل سابق انجمن نخبگان معلول بود که بیاناتش را اینگونه آغاز کرد:
با سلام و احترام خدمت همه حضار بهویژه معلولان عزیز که امروز به نام روز جهانی معلولان شناخته شده است، همچنین به همیاران معلولان که با مهربانی و خلوص در خدمت آنها و خانوادههایشان هستند و عرض تبریک به مناسبت روز جهانی معلولان که سوم دسامبر مصادف با دوازدهم آذر در کشور ما به آن پرداخته میشود.
البته این چند روز اخیر شنیدم که بعضی از دوستان میگویند، تبریک روز جهانی معلولان، تبریک نابجایی است به جهت اینکه معلولیت به مفهوم رنج و محنتِ که تبریک ندارد، قاعدتاً ما هیچوقت کسی را به خاطر اینکه دچار مشکلی شده باشد، تبریک نمیگوئیم، اما با این نگاه که واقعاً معلولیت یک مشکل است، یک محنت است، یک رنج است. درصورتیکه نگاهی که در سازمانهای جهانی و در کنوانسیون حقوق معلولان وجود دارد این است که معلولیت یک تنوع بشری، یکdiversity است. بنابراین هیچکس مثلاً در مجموعه گلهای رُز قرمز اگر یک گل سفید وجود دارد، آن یک گل سفید ملامت نمیکند یا نمیگویند گل قشنگی نیستی، یک تنوع است بعضیها گل سفید و بعضی هم گل قرمز دوست دارند و مجموع اینها در کنار هم از زیباییهای خلقت الهی است. پس با نگاه تنوع بشری قاعدتاً ما نباید نگران این مشکلاتی که گاهی اوقات معلولان دارند، باشیم. ضمن اینکه ما گاهی فقط جسم فرد رو میبینیم که حاصل یک نگاه پزشکی است در معلولیت تغییر مکان ظرفیت shift)) اتفاق میافتد، در بحثهای توانبخشی گفته میشود که شما وقتیکه یک معلول را ارتقاء میدهید و وضعیت سلامتی او را به سطحی که برای آن سن و جنس در واقع متعارف است، میرسانید، این توانبخشی (Rehabilitation) است. از اینجا به بعد اگر او از ظرفیتها و استفاده کند و از این سطح بالاتر برود، این توانمندسازی( Empowerment) است. پس در معلولان شما میبینید ظرفیتهای دیگری دارند که این ظرفیتها رشد میکند و برجسته میشود.
بنابراین یک وقت میبینید کسی نابینا است و حافظهاش خیلی قوی شده یا مثلاً یک معلول جسمی به لحاظ تمرینات در بعضی از اندامها قوت بیشتری پیدا کرده یا یک کارهای خلاقانهای حتی در کارآفرینی انجام داده است، مطالعه شده که اینها کارآفرینهای بهتری هستند، چون عنصر خلاقیت در معلولان بیشتر است و آنها میخواهند مشکلاتشان را حل کنند، مثل: کسی که دست ندارد و با پاهایش خلاقیتهای جدیدی از خودش بروز میدهد تا بتواند غذا بخورد، تا بتوان نقاشی بکشید و بتواند کارهای روزمرهاش را انجام بدهد. این امور خلاقیت آنها را پرورش میدهد. بنابراین در بعضی از حوزهها اتفاقاً ظرفیتهای دیگر وجودی آنها رشد بیشتری میکند، پس من نگاه اول را قاعدتاً نمیپسندم و واقعاً روز جهانی معلولان را تبریک میگویم، چنانکه درجاهای دیگر روز پرستار را تبریک میگویند، این معنیاش این نیست که پرستار خوب است یا نه؟ یا پرستاری شغل خوب یا بدی است؟ بلکه روزی برای گرامیداشت این حرفه است تا به موضوعات آن حرفه پرداخته شود و برای حل مشکلات آن حرفه سعی کنند.
به من گفتند، سراغ موضوعات علمی، آمار، ارقام نروم و خاطره بگویم، من هم گفتم چشم. عرض کنم، ما معلولان مشکلات زیادی داریم مثلاً: از درس خواندن، دانشگاه رفتن، جاهای مختلف و خیلی جاهای مختلف، مشکلات خیلی زیاد است. اما ازدواج کردن برای معلولان خیلی سخت است خصوصاً اگر که استانداردهایشان بالا باشد، یعنی نخواهند کوتاه بی آیند، کار سخت میشود.
من موقعی که میخواستم ازدواج کنم، یک پسردایی داشتم که همسرش یک خانمی را دیده بود و گفت که این خانم مطابق با استانداردهای شما است، منزلشان کرج است و برای خواستگاری باید کرج برویم، با خانواده برای این کار هماهنگ کردیم، پدرم یک پیکان داشت و چون خودش استفاده میکرد، من وسیله دیگری داشتم. چون قبل از ورود به حرفه پزشکی، 3 سال الکترونیک خواندم، طبیعتاً دست به آچار بودم و کارهای فنی انجام میدادم، در محل ما یک حسین آقا آهنگری بود که مرا میشناخت. همانجا اندازهها را گرفتم و گفتم میلهای را کج کن، این کار را بکن و ... خلاصه یک هند کنترلی (Hand control) که الان بچهها از آنها استفاده میکنند با سفارشم در آهنگری درست کرد. من یک پیچی به آن انداختم، اما همتش را نکردم که مهرهاش را ببندم، فقط پیچ اصلی را سفت میکردم و وقتی پدرم میخواست رانندگی کند، من کل سیستم را جمع میکردم و زیر صندلی میگذاشتم. موقعی که ما میرفتیم برای خواستگاری، پسرداییام گفت دوست دارم پشت این ماشین اتوماتیک به شینم و با آن رانندگی کنم، من هم گفتم باشد. چون پسرداییام با پا کار میکرد در حین رانندگی یکی از این پیچها میافتد و اهرم گاز خلاص میشود.
خلاصه خواستگاری و صحبتها انجام و زمان برگشت، خانوادهها آنها دقت میکرد، این خواستگار که فردا مرد زندگی و دختر ما همسرش میشود، چطور رانندگی میکند، آیا میتواند اصلاً رانندگی کند؟ من که سوئیچ دستم بود، در ماشین را باز کردم و پشت فرمان نشستم و ماشین را روشن کردم، دستهگاز را که کشیدم، دیدم ایداد و بیداد این پیچ افتاده و اهرم گازی کار نمیکند، با خودم گفتم، حالا چه کنم؟ اگر بخواهم اهرم جا بزنم، 15 دقیقه طول میکشد، تازه چگونه معطلشان کنم؟ و چطوری درستش کنم؟!!!
آنجا خیلی برایم سخت بود، اما به روی خودم نیاوردم و یواش پایم را گذاشتم روی پدال گاز فشار دادم و با سرعت 10 تا 20 کیلومتر آرام با گاز خود ماشین را حرکت دادم، ولی اهرم ترمز کار میکرد، گاز بیش از حد هم ندادم تا کنترل ماشین از دستم خارج نشود، به هر حال ماشین حرکت کرد و تا سر کوچه به هر شکلی بود ما را بدرقه کردند و خانواده همسرم چیزی متوجه نشدند، سر کوچه که رسیدیم به پسرداییام گفتم که یک چنین مشکلی ایجادشده است. و خلاصه اینکه کم بود، ما بند را آب بدهیم.
دکتر بهرام پروینگنابادی دانشآموخته زبان و ادبیات فارسی، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد از سال 75 تاکنون و مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی و عربی از دیگر سخنرانان شب توانیاب بود که چنین سخن گفت: امشب، شب خیلی خوب و تجربه بسیار گرانبهایی برای من است، یکی از دوستان خوب و دانشجویان عزیز ما که شاعر بسیار خوبی است و من نمیدانستم که جزء مؤسسه رعد است. محسن ظهیرنژاد که با شعرهایش چند بار اشک مرا درآورده، دانشجوی ارشد زبان و ادبیات فارسی هستند که خواهش میکنم ایشان را تشویق کنید.
در ادامه صدای تشویق حضار فضای سالن را پر میکند.
دوستان فرمودند، درباره فرهنگ همیاری و همکاری در ادبیات فارسی صحبت کنم من چند تا نکته رو خدمتتان عرض میکنم، میگویند و درست هم میگویند! که ما یک شکاف فرهنگی داریم، در ایران بهجز یک منطقه محدودی از مازندران، بخشهای کمی از شمال خراسان و قسمتهایی از آذربایجان تمدنی که از قدیم وجود داشته یک تمدن مبتنی بر قنات و آب قنات است، یکی از دلایلی که ایرانیان در کوه زندگی نمیکردند، ترسی از کوه داشتند و همیشه در دشت زندگی میکردند، دلایل اعتقادی است. در اساطیر ما کوه جایگاه دیوها است به خاطر همین هم فریدون ضحاک را به کوه دماوند میبرد و آنجا به بندهاش میکشد.
آنهایی که در دشت زندگی میکنند، ناچار بودند ۱۰، ۱۵، ۳۰ ،۴۰ کیلومتر آب را از کوهپایه بکشند، زیرزمین و بیاورند در دشت و آنجا استفاده کنند، قناتهایی که الآن در ایران مثل قنات اردستان، کرمان، گناباد و اینها که ثبت جهانی شده، قدمت بعضی را حداقل ۲۷۰۰ سال تخمین زدهاند و ازلحاظ مهندسی شگفتانگیز هستند، من به جرأت عرض میکنم، قناتی مثل قنات گناباد عظمتش و زحمتی که برایش کشیده شده چیزی از دیوار چین کم ندارد، چون دیوار چین چیزی بوده که آنها روی زمین کشیدند برای جلوگیری از هجوم قبایل متجاوز و یک کار ملی بود و همه میآمدند و کمک میکردند. ولی این قنات زیرزمین است، چاه مادرش ۳۰۰ متر زیرزمین است، یعنی 300 متر در دل زمین رفتند تا به آب رسیدند و ۳۵ کیلومتر این آب را کشیدهاند، اگر یکذره محاسبات آنها غلط بود یا شیب تندتر و کندتر میشد، این قنات ظرف ۵۰ سال از بین میرفت یا آب میماند و فرومیریخت. برای همین گفتهاند، مهندسیسازترین قناتهای جهان در ایران است. شما فقط این را حساب کنید که وزن آن طنابی که ۳۰۰ متر خاک را بالا میکشید، چند برابر میشود؟ آنها چه جوری با کدام ابزار آب را ۳۵ کیلومتر کشیدهاند و آن زیر سد درست کردند و 2 تا راه آب گرم و سرد را به هم وصل کردند.
اینها جز با همکاری بوده، جز با همیاری بوده، یعنی وقتی قناتی میخواهد شکل بگیرد، یک سلسله از تخصصها کنار هم جمع میشود، بدون هیچ چشمداشتی، چون معلوم نیست که بتوانند به نتیجه مطلوب برسند و کار کُشنده و صبورانه. آنهایی که سنشان بالای ۵۰ سال است، میدانند که این دنیا، دنیای صبر است. شما به هر چیزی که بخواهید با صبوری میرسید و آنها با صبوری این کار را کردند. حالا این آب آمد روی زمین، تقسیمش چه طوری است؟ تقسیم کردنش کار بسیار، بسیار ظریف و دشواری بود. سیاحانی فرنگی که به ایران آمدند، غالبشان صفتهای منفی ما ایرانیها را برشمردهاند که اینها زیاد دروغ میگویند، البته کسانی مثل پولاک پزشک اتریشی ناصرالدین شاه که به زبان فرانسه در دارالفنون پزشکی درس میداد و یک مترجم آن درس را به فارسی برمیگرداند، وقتیکه دید، نمیتواند درس بدهد، رفت فارسی یاد گرفت و پزشکی را فارسی درس داد و خیلی از اصطلاحات پزشکی را برابر فارسی برایش گذاشت. او زبان فارسی را خوب یاد گرفت، بعد گفت: که من اول آمدم ایران تعجب کردم، بعد از یک مدتی نفرت پیدا کردم، دیدم اینجا هم مثل کشور خودم است، دروغ و ریا زیادتر است بعد که این ملت و تاریخش را شناختم دیدم، آنها حق داشتند، جاهایی دروغ بگویند، اینها در معرض هجومهای بیامانی از یونان، عرب، مغول و غز بودند،واقعاً هیچ ملتی اینقدر تحت هجوم نبوده است، او میگوید دلیل ریاکاریشان این است و منصفانه هم برخورد میکند.
تمام سیاحانی که آمدند ایران از دروغ ما گفتند، از ریاکاری ما گفتند، ولی گفتند فقط یک جا ایرانی هست که دروغ تو کارشان راه ندارد، ریاکاری نیست و خالصانه کار میکنند، آنهم جایی که این آب میخواهد تقسیم بشود، یعنی جایی که میخواهد دستاورد آن همیاری و همکاری به ثمر برسد. میدانند اینجا دیگر جای دروغ گفتن نیست، چون اگر من دروغ بگویم زحمت یک سلسله آدمهایی را به باد دادهام. ما چنین تمدنی داشتیم و با این تمدن حداقل 2700 سال زندگی کردیم ولی این هجومها خیلی چیزها از جمله سنت همیاری را از ما گرفت.
هیچ قناتی بدون همیاری و همکاری کشیده نمیشود، اخلاق ایرانی بر خلاف یونانیان که مبتنی بر عقل هست، مبتنی بر بیآزاری و کمآزاری است یعنی در نظریه "انسان شایسته" اخلاقمدار کسی است که جوری زندگی کند که آزارش به کسی نرسد، کمآزار یعنی بیآزار باشد.
امروز اگر من و شما ایمان بیاوریم که هر کاری که میکنیم برای خودمان میکنیم، آن موقع همه چیز حل میشود. آن موقع من اگر من این سالن را میسازم، دیگر این را برای دوستان دیگرم نساختم برای خودم ساختهام، شمایی که امروز دست این بچهها را میگیرید و کار یادشان میدهید و تبدیلشان میکنید به کارآفرین، اعتماد به نفس به آنها میدهید، شما این کار رو برای خودتان کردهاید. هر کاری باشد به خودمان برمیگردد، اگر ما به این ایمان بیاوریم، خیلی، خیلی بهتر میتوانیم زندگی کنیم. منتها شکاف فرهنگی باعث شده که گذشته را یادمان برود. مثل آدمی که آلزایمر گرفته!!!
سخنران پایانی شب توانیاب را دکتر مریم رسولیان بر عهده داشت، وی فارغالتحصیل دبیرستان دکتر هشترودی و دکترای روانپزشکی از دانشگاه شهید بهشتی، رئیس هیأت مدیره مجتمع رعد و عضو هیأت رئیسه مرکز علمی کاربردی رعد است که چنین سخن گفت: خیلی فکر کردم در چنین جمعی چه بگویم؟ من هم مروری کردم، سابقه و رابطه خودم با رعد و فعالیت در حیطه امور اجتماعی را که همه به آن علاقهمندیم و سعی میکنیم نقطه اثری داشته باشیم. من روانپزشکم و طبیعتاً با بیماران روان، کار میکردم و بعد احساس کردم که افراد دارای معلولیت، بیماری روان و هرکسی که مشکلی دارد، اولین عادت آدم این است که بیماریها را میبیند بهخصوص وقتی پزشک باشد. کسی که میآید پیش پزشک به دلیل اینکه دنبال مشکلش میگردیم، نگاهش، نگاه عیبجوی میشود، تا ببیند آدمها چه اشکالی دارند. ولی خیلی زود متوجه شدم که این نگاه راه بهجایی نمیبرد و آدم باید به دنبال تواناییها بگردد، چه در بیماران روان و چه در کسانی که دچار معلولیت هستند، چون هیچ آدمی نیست که یکپارچه باشد. اشاره شد به دوگانگی و دوپاره شدن که این یکی از آفتهای نگاه ماست، ما همه دنبال یکپارچگی هستیم و اینکه آدمها هم ایراد و هم حُسن دارند، حالا کسی که دچار معلولیت جسمی یا بیماری روانی است، یک برچسبی به او خورده، ولی همه ما دچار نقصهایی هستیم و توان آدم در این است که بتواند این نقصها را با توانمندیهایش بپوشاند.
چنانچه هنر مُد یا آرایش که خیلی امروزی است، یاد میدهد که چه جوری آرایش کن تا عیبهای صورتت که متداول نیست و با مُد نمیخواند را بپوشانی، اینها متأسفانه خیلی رایج و بارز است.
حالا ما چگونه عمل کنیم که ضعفهای رفتاریمان را بپوشانیم و چهکار کنیم که آن را با نقاط قوتمان جبران کنیم. این درواقع آن دغدغه بود که من فکر کردم باید یکذره از آن نگاه صرف پزشکی فاصله بگیرم و نکته بعد این بود که با رعد آشنا شدم. فکر کردم، اینجا خیلی جای خوبی است بهنوعی من اینجا خوشهچینی کردم مؤسسان بسیار زحمتکشی داشته که ایده نو داشتند و برقرارش کردند. من بعد از سالها شاید بیش از ۱۰ سال به این مجموعه پیوستم و نهایتاً الان واقعاً یک دغدغه خیلی جدی دارم، همه نهضتها، اتفاقات و تحولاتی که ایجاد شده بهوسیله خود افرادی بوده که خودشان آن گرفتاری را داشتند و این درست است، اینکه ما مثلاً یک هیأت امنا یا هیأت مدیرهای داریم که از افراد توانیاب داخل آن نیستند، این معنایش این است که آیا ما کار درستی میکنیم؟ یا ما باید برویم و خودشان بیایند؟ وقتی خانم ترانه میلادی صحبت میکردند، و خیلی صحبتهای عمیقی داشتند که حاصل یک تجربه زیسته است که میگوید: وقتی رویا نداشته باشید، ناتوانید، مُردید و نیستید، تا وقتی که امید دارید، هستید، این وضعیتی است که مبتلا به جامعه ماست، نمیخواهد معلولیت داشته باشید تا به این مسائل فکر بکنید، این تجربه زیسته همه ما هست.
اینکه چقدر باید امید را در خودمان زنده کنیم تا باشیم و بخواهیم تغییر ایجاد کنیم و چقدر باید ناامیدی را به خودمان راه ندهیم و در این مسیر حرکت کنیم به همین دلیل یک دغدغه اصلی این است که افراد دارای معلولیت باید خودشان بالا بیآیند و چرخهای در جامعه وجود دارد که جامعه مناسبسازی شده نیست، امکانات وجود ندارد، امکانات تحصیلی وجود ندارد، موانع ذهنی متعددی خانوادهها دارند، برای اینکه فکر میکنند که اگر بچه آنها دارای معلولیت است، پس اصلاً لازم نیست، کار کند، در بحث اشتغال ما با مواردی روبهرو هستیم، چه بیماران روان و چه افراد دارای معلولیت که خانواده میگوید اصلاً چرا میخواهید او را سر کار بفرستید؟ ول کنید، چه انتظاری دارید؟ شما اذیتش میکنید یا اینکه ایدهآلگرا هستید.
در واقع با اصل این باورها مقابله میکنند، این مقابلهها جنبه ذهنی و روانی دارد و جنبه عینی ندارد و اینها آن چالشهای جامعه است که ما باید به آنها بپردازیم و برای تغییر نگرش در جامعه تلاش کنیم، بهجای دیدن ناتواناییها و عیبها نهتنها توانمندیها را ببینم بلکه کار را به دست خود افراد دارای معلولیت بسپاریم.
منتهی بسترش در خیلی از خانوادهها نیست، جامعه به دلیل عدم وجود مناسبسازی، امکان حضور نمیدهد و طبیعتاً کسانی میتوانند بالا بیایند که از تواناییهای متوسط به بالا برخوردار باشند.
فرزاد خلیلی عضو تیم ملی والیبال نشسته، گفت: "آنجایی که به ما فرصت دادهشده مثل پارالمپیک با المپیک یا دانشگاه یعنی هرکجا که فرصت برابر دادهشده بچههای دارای معلولیت برنده شدند"
چرا برنده شدند؟ چون آنقدر شرایط رشد سخت است که آدمهایی بالا آمدند که توانشان از متوسط به بالا بوده، آدمهای متوسط نتوانستهاند رشد کنند و اینیک جور استعدادکشی یکجور قتل نفس است که همه ما هرکدام به سهم خودمان در آن نقش داریم به همین جهت من فکر میکنم که هرچقدر راجع به این موضوعات بحثهای تخصصی بشود، عمومی بشود، در سطح جامعه مطرح شود، الگوها معرفی بشود، کم است و اصلاً تکراری وجود ندارد و امیدوارم روزی برسد که این مؤسسه توسط خود افراد دارای معلولیت اداره بشود، هیأت مدیرهاش باشند، در هیأت امنایش اکثریت باشند و به ما هم اجازه بدهند که در کنارشان باشیم.
امید دارم که از این به بعد آنقدر مناسبسازیها خوب باشد که ما نیازی به این فضای جداسازیشده نداشته باشیم، خود این فضای یکجور برچسب و آسیب است. ما توانستیم در دانشگاه رعد فضایی ادغام یافته، فراهم کنیم که افراد تندرست و افراد دارای معلولیت در کنار هم باشند. آموزشگاه رعد امسال برای اولین بار این اقدام را شروع کرد که این فضای تفکیکی را ادغام کند، فضای تفکیکی یکجور محدودیت میآورد که با تغییر نگرشها باید پذیرای فضایی ادغام یافته بود، با ایجاد نکردن محدودیت در ذهن خودمان و حذف موانع ذهنی و حذف سقفهای شیشهای بتوانیم، جامعه را یکپارچه کنیم و پذیرای تنوعهای فرهنگی، ذهنی، زبانی، عقیدتی و ازجمله افراد دارای معلولیت باشیم.