شاید از دست دادن عضوی از بدن برای ورزشکاری که در اوج جوانی و آمادگی است، تلخترین اتفاق باشد اما هستند کسانی که امیدوارتر از قبل قدم در مسیر جدید زندگی خود میگذارند.
بارها جمله کلیشهای "معلولیت محدودیت نیست" را شنیدهایم، شاید برخی با آن موافق نباشند اما بروید از آنها بپرسید که شنیدهها را دیدهاند؛ کسانی که گستره دید خود را فراتر از محدودیتهای ذهن ما ترسیم کردهاند. آنهایی که معلول شدند، محدودیت را دیدند اما متوقف نشدند.
صادق کلهر، اسکی بازی است که در اوج جوانی و آمادگی، پای راست خود را در پیست از دست داد. هرچند باورش سخت بود اما ناامید نشد و به گفته خود مسیر جدیدی را در پیش گرفت.
ایسنا با این مربی اسکی به گفتوگو نشست که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
از آغاز اسکی تا قطع شدن پا!
خانهمان در دیزین بود و از سه سالگی اسکی را شروع کردم. عضو تیمهای ملی نونهالان، نوجوانان و جوانان بودم تا اینکه در سن ۱۸ سالگی و در تاریخ ۲۶ اسفند ماه ۱۳۷۵ یک پایم را از دست دادم. قبل از این اتفاق همیشه در رشته اسکی آلپاین و بخش مارپیچ بزرگ و کوچک اول بودم اما بعد از آن اتفاق مسیر زندگیام عوض شد.
خودم را برای مسابقات بینالمللی دهه فجر آماده میکردم چون قرار بود چند کشور آسیایی و اروپایی در این مسابقات شرکت کنند. پیست مردان و زنان آن موقع از هم جدا بود اما وسط آن یک حصار داشت که دو سه متر انتهای آن، حصار قطع شده بود؛ یک روز در پایان تمرینم با سرعت از مسیر پایین آمدم و از آن قسمت عبور کردم که یک مرتبه به سمت جلو پرتاب شدم؛ پای راستم زیر سیم بکسل رفت و از زانو قطع شد.
بعد از قطع شدن پایم، نگاهم به زندگی بهتر شد!
تنها کارم قبل از این ماجرا ورزش کردن، بود. مدرسه میرفتم و ورزش میکردم. وقتی پایم قطع شد، گفتم خدایا اشتباهی نکردهام که به خاطر آن مجازات شوم پس حتما این اتفاق سکوی پرتابی است. واقعا هم اینگونه بود چون نگاهم به زندگی قشنگتر و بهتر شد و در کنار آن ورزش را هم به بهترین شکل پیش بردم؛ به گونهای که در ۵ دوره پارالمپیک و ۷ دوره قهرمانی جهان شرکت کردم.
با این اتفاق راهی برای معلولان باز شد که من پرچمدار آن بودم چون در ادامه حدود ۴۰ نفر از کسانی که مشکل جسمی داشتند، در رشتههای آلپاین، اسنوبرد و صحرانوردی فعالیت خود را شروع کردند. به گونهای که پارالمپیک دوره قبل چندین اسکی باز داشتیم و سرمربیگری آنها با من بود. حتی در نظر داریم با برنامهریزی، در دور بعد این بازیها نفرات بیشتری را داشته باشیم.
پردهها کنار رفت و واقعیت را دیدم!
یک مثل میگوید" بروید از آنها بپرسید که شنیدهها را دیدهاند"، به نظرم این حرف خیلی معنی دارد؛ گاهی زندگی عادی خود را داریم تا اینکه اتفاقی میافتد و پردهها کنار میروند و واقعیتهایی را میبینیم. من هم بعد از آن اتفاق، واقعیت را بهتر دیدم و پذیرفتم، نگاهم به زندگی بهتر شد و میدانم که جهان را صاحبی است به اسم "خدا" که در تمام دقایق زندگی به ما کمک میکند. شاید یکی از مزیتهایی که معولیت دارد، درک بهتر خدا است.
ناامید نشدم چون داستان دیگری شروع شد که این اتفاق نقطه اولش بود.حتی به مدال پارالمپیک فکر میکردم و رسیدن به آن دور از دسترس نبود اما شرایط اسکی با رشتههای دیگر فرق میکند چون برای مدالآوری به ۱۰ تا ۱۱ ماه تمرین در اروپا و موارد دیگر نیاز است اما من این شرایط را نداشتم. با این وجود تلاش کردم و جایگاههای هفتم، دهم و یازدهم را به دست آوردم. در کل از خودم راضی هستم چون آنچه در توانم بود را ارائه دادم و کم کاری نکردم. خدا را شکر میکنم که خودم را نباختم و برای پیشرفتم تلاش کردم.
حمایت خانوادهام را داشتم
وقتی که این اتفاق برایم افتاد در اوج آمادگی بودم و باورش سخت بود. فکر میکردم که خواب میبینم و در یک دقیقه اول خودم را باختم اما خیلی سریع یک نیرو سراغم آمد و سریع از جا بلند شدم. از آنجایی که درگیر ورزش بودم، آن را به عنوان نقطه عطفی دیدم. شاید اگر در مسیرم درست نبود و این اتفاق میافتاد، توانایی جمع و جور کردن خودم را نداشتم اما از آنجایی که مسیرم ورزش و راهی درست بود، گفتم خدایا تو در من توانایی دیدهای و میخواهی من را به جایگاه بالاتری ببری. خانوادهام هم خیلی حمایتم کردند و با من همعقیده بودند. هیچ وقت این حس را نداشتم که مخالف اسکی من هستند. پدرم که به رحمت خدا رفته است، خیلی حمایتم کرد.
مشکل اصلی ورزش معلولان پول است
اسکی ایران امکانات لازم برای افراد معلول را دارد. البته قبلا خودم تنها بودم، شرایط سختتر بود و باید برای همه چیز میجنگیدم. ورزشکار، مربی، سرپرست و رئیس انجمن بودم و همه کارها را خودم میکردم اما الان شرایط خیلی متفاوت است. نگاهها بهتر شده و انجمنی به نام پارااسکی شکل گرفته که آقای عیسی ساوه شمشکی رئیس آن است و با هم کارها را جلو می بریم. سال گذشته یک دوره استعدادیابی برگزار و ۱۵ نفر را شناسایی کردیم. خوشبختانه روز به روز شرایط بهتر می شود و پیستها هم همکاری میکنند. با این حال فاصله ما با اروپا و کشورهای صاحب عنوان در پارااسکی، زیاد است.
مشکل اصلی ما پول است. یک ورزشکار حرفهای و کسی که مدال پارالمپیک میخواهد، از سایر مسائل زندگی خود باز میماند و به حمایت یک سیستم و تشکیلات نیاز دارد. او نباید دغدغه مالی و شغلی داشته باشد اما من با این مشکلات دست و پنجه نرم میکردم، کسی حمایتم نمیکرد که در اروپا و اتریش تمرین کنم. اگر ۲۰ سال پیش شرایط الان را داشتم خیلی موفقتر میشدم اما تنها بودم و این تنهایی اذیتم کرد.
حرف پایانی
درست است که ورزش معلولان از نظر امکانات محدودیتهایی دارد اما با توکل و پشتکار میتوان خیلی از مسائل را حل کرد. کسانی که مشکل جسمی دارند خیلی قوی هستند. امیدوارم که همه موفق باشیم و کار خود را به بهترین شکل پیش ببریم.
منبع: ایسنا