فراتر از سایهها؛ مطالبات بهحق معلولان و مسئولیت اجتماعی ما
19 آذر 1403
بیست و چند سال پیش به پیشنهاد دوستی به بازارچه مؤسسه خیریه رعد رفتم تا کار داوطلبانه را تجربه کنم. نوجوان بودم و هیچ معلولی را نمیشناختم. فرهاد را آنجا دیدم؛ پسری بود با معلولیت سیپی (cp). حرکت برایش سخت بود، اما با لبخند گرم و صدای آرامش مرا در غرفههای بازارچه همراهی کرد. فرهاد، نگاهم را به زندگی و عدالت اجتماعی برای همیشه تغییر داد.
گردش با او چیزهایی را نشانم داد که پیشتر برایم ناپیدا بود. فرهاد و دیگر دوستانش برای نشان دادن استعدادها و تواناییهایشان آمده بودند اما در لابهلای غرفهها، تبعیض، نادیده گرفته شدن و مبارزه برای حقوق انسانی در نگاه و زبانشان موج میزد. قدرت عمیق و استثناییشان جرقهای شد برای انتخاب کار داوطلبانه در راستای تحقق عدالت اجتماعی. بعد از بیست و چند سال فعالیت در این حوزه فکر میکنم، پیش از هر چیز ضروری است که نگاه جامعه به افراد دارای معلولیت جسمی-حرکتی تغییر کند.
معلولیت: نگاهی فراتر از محدودیت
درک عمومی از معلولیت هنوز در سایه کلیشههای قدیمی گرفتار است. اغلب، معلولین بهعنوان کسانی که نیاز به کمک و ترحم دارند، دیده میشوند. این نگاه، نه تنها توهینی به تواناییهای آنهاست، بلکه ساختاری ایجاد میکند که فرصت آنها برای استقلال و مشارکت کامل در جامعه را محدود میکند.
معلولیت تنها یک ویژگی فیزیکی یا ذهنی است. فراتر از محدودیتهای ظاهری، این افراد توانمندیها و دیدگاههای منحصربهفردی دارند که میتواند جامعه را غنیتر کند. اما برای فراتر رفتن از محدودیتها جامعه باید خود را بازآفرینی کند؛ نهتنها در فضاهای فیزیکی، بلکه در نگرشها، سیاستها و قوانین.
در بسیاری از تجربههایم با این افراد دریافتهام که آرمانشهر آنها همین شهری است که ما تجربه میکنیم. برای یک معلول جسمی-حرکتی، رفتن از یک سوی جوی به آن سو، یک مسئله اساسی است حال آنکه ما اصلا به چنین چیزی فکر نمیکنیم.
مدتها پیش از استادی شنیدم که آزادی ترکیبی است از انتخاب و مسئولیت. برای هر انسانی حقی از انتخاب و مسئولیت برآمده از انتخابش در نظر گرفته شده که در جوامع مدرن آنرا «حق شهروندی» مینامند. من در تجربه بیست سالهام بارها شاهد نقض حق شهروندی معلولین بودهام.
سالها پیش فرشته، معلول جسمی-حرکتی، بعد از برخورد ناشایستی از طرف یکی از همکاران، درس مهمی به من داد؛ اینکه همانطور که ادب اجتماعی حکم میکند با اقلیتهای قومی، دینی و فرهنگی باید در استفاده از کلمات هوشیار بود، افراد دارای معلولیت هم، نیازمند حساسیت جامعه نسبت به ادبیات مورد استفادهشان هستند. برای مثال بیحواسی ما در بیماری نامیدن معلولین، یکی از همین آداب اجتماعی است. وقتی از بازآفرینی اجتماعی حرف میزنم، منظورم چنین موضوعاتی است. بد نیست به بعضی از مسائل معلولین اشاره کنم؛
۱) دسترسپذیری: کلید برابری
این مفهوم شامل دسترسی کامل به خدمات، حملونقل عمومی، فضاهای آموزشی و تفریحی است.
۲) حق اشتغال برابر: استقلال مالی
سهمیههای مشخصی که برای اشتغال معلولین در نظر گرفته شده، اغلب رعایت نمیشوند. بسیاری از کارفرمایان به دلایلی چون عدم مناسبسازی محیط کار، این افراد را استخدام نمیکنند.
۳) آموزش فراگیر
نبود تجهیزات مناسب در مدارس و دانشگاهها و نگرشهای محدودکننده در نظام آموزشی، موانعی برای تحقق پتانسیل کامل معلولین است.
۴) خدمات درمانی تخصصی و حمایتی
دسترسی به خدماتی چون فیزیوتراپی، کاردرمانی و مشاورههای روانشناسی برای افراد دارای معلولیت حیاتی اما یا بسیار گران، یا غیرقابل دسترس است.
۵) احترام به استقلال فردی
نگاه ترحمآمیز و دخالتهای نابهجا در زندگی معلولین، گاه باعث میشود که حس ارزشمندی و اختیار از بین برود.
۶) نظارت و اجرای قویتر قوانین
نبود یک سیستم نظارتی فعال باعث میشود بسیاری از قوانین حمایت از معلولین روی کاغذ باقی بمانند.
مسئولیت اجتماعی: یک تعهد مشترک
حق شهروندی به ما گوشزد میکند که زندگی یک فعالیت اجتماعی است و وجود ما وابسته به همدیگر است. ما در کنار معلولین جامعهای را تشکیل میدهیم که در آن هر کدام حقی بر گردن دیگری داریم. کار داوطلبانه برای من از مسیر چنین نگاهی معنادار میشود؛ کاری که نیروی محرک تغییر و بازآفرینی مسئولانه جامعه در این حوزه باشد.
اما مسئولیت اجتماعی بر عهده همه است. هر عضو جامعه، از سیاستمداران گرفته تا شهروندان عادی، باید فراتر از نقشهای فردی و بهعنوان بخشی از یک کل بزرگتر عمل کنند. حمایت از قوانین موجود، تغییر نگرشها و تشویق به همبستگی اجتماعی، شروع خوبی است.
کلام آخر
در طول این سالها، شاهد داستانهای کوچک اما پرمعنایی از تغییر بودهام؛ مادرانی که برای کودکان معلول مدرسه تأسیس کردهاند یا جوانانی که برای مناسبسازی فضاهای عمومی کمپین راهاندازی کردهاند. اینها به من یادآوری میکند که تغییر، هرچند تدریجی، ممکن است.
فرهاد و فرشته هر دو از میان ما رفتهاند اما یادشان باقی است. فرهاد، در آن روز بازارچه، با جملهای ساده اما عمیق، حرف دردناکی زد که هنوز در گوشم زمزمه میشود: «ما چیزی فراتر از این صندلیها هستیم.» باور دارم که کلید ساختن یک جامعه بهتر در فهم رنج نهفته در این جمله است.
منبع : روزنامه سازندگی