حکایت تنها سرمربی نابینای فوتبال ایران/عوض کردن باشگاه ساده نبود

20 مرداد 1395

هاری‌گیم سرمربی تیم فوتبال نفت آبادان در دهه ۵۰ او را بیگ من ـ مرد بزرگ ـ صنعت نفت در آن سال‌ها می‌خواند و مدافع سابق زردهای آبادان در لیگ تخت جمشید چند دهه بعد خود را به عنوان مدیرعامل این مجموعه معرفی کرد تا جمشید بشاگردی همانی باشد که هاری‌گیم حدس زده بود. این روزهایش را اما صدها کیلومتر آنطرف‌تر از آبادان زندگی می‌کند ولی این فاصله هیچگاه او را از زادگاه و فوتبالِ آن دور نکرده است. بعد از سالها دوری جغرافیایی و البته نزدیکی دلی به فوتبال آبادان در کنارش بودیم تا تاریخ زندگی ورزشی‌اش را مرور کنیم، تاریخی که هم سقوط را دیده است و هم صعود.


 


اهل همان بشاگرد معروف هستید که آوازه‌ محرومیت آن حتی به تلویزیون هم کشیده شد؟


 


بله، پدرم اصالت بلوچ داشت ولی مادرم متولد آبادان است. با اینکه اجداد من هنوز هم در بشاگرد زمین دارند ولی خود من هیچوقت این منطقه را به چشم ندیده و در آبادان دنیا آمده و بزرگ شدم.


 


در کدام محله از آبادان؟


 


احمدآباد. در واقع به شکل دقیق بین اروسیه و خیابان یک؛ همانجایی که ابراهیم قاسمپور، علیرضا عزیزی و عبدالواحد بزمه هم زندگی می‌کردند. تا کلاس پنجم ابتدایی آنجا بودم و بعد از آن به ایستگاه پنج نقل مکان کرده و به محله‌ای رفتیم که در آن فوتبالیست‌هایی همانند مهدی غفاری، علی سلامی، حسن ابول‌پور،‌ محمود بهرامی، منصور قلمی، نظام آزادی و بقیه حضور داشتند و به همت محمد آغاجاری تیم کیان را در این منطقه سر و شکل دادیم.


 


محمد آغاجاری، روشندلی که با مربیگری فوتبال شاید در دنیا بی‌نظیر بود...


 


مرحوم آغاجاری در خردسالی بینایی خود را از دست می‌دهد ولی علاقه فوق‌العاده به فوتبال و هوش سرشار وی باعث شد که تنها مربی نابینای فوتبال کشور از آبادان پا بگیرد. بیش از اندازه باهوش بود، در تمام روزهای جنگ وی را ندیدم ولی بعد از هشت سال، بعد از لمس کردن دستهایم مرا شناخت، بدون آنکه صحبت کنم.


 


امرار معاش مرحوم آغاجاری از چه محلی بود؟


 


بهترین زمین خاکی ـ زمین ۱۷ شهریور فعلی ـ را در آن سالها برای تیم کیان در اختیار گرفته بود. با پای پیاده به بریم می‌رفتیم تا تمرین کنیم. توپ و آب خنک را خودش تهیه می‌کرد. رئیس وقت شرکت ملی نفت بعد از دیدن علاقه‌اش به فوتبال، حقوقی را برای وی در نظر گرفته بود.


 


بدون تعارف بگویید، شیطنت‌های جوانی شما باعث نمی‌شد که آغاجاری برای هدایت کیان با مشکل مواجه شود؟


 


از صمیم قلب به وی احترام می‌گذاشتیم حتی گاهی اوقات که درخواست غیرمنطقی فوتبالی داشت نیز می‌پذیرفتیم. نسل بعد از ما محمد را اذیت می‌کرد. تازه ازدواج کرده بودم و بازوبند کاپیتانی صنعت نفت را بر بازو می‌بستم. یک شب در حالی که باران نم نمی می‌بارید، آغاجاری به درب منزل ما آمد و دستم را گرفت و گریه کرد- اشک‌های جمشید بشاگردی در این لحظه سرازیر شد- گفت آمده است که حلالیت بطلبد. گفت که بچه‌های جوان حرمت او را حفظ نمی‌کنند. شب عجیبی بود هیچوقت فراموشش نمی‌کنم. کاش خودش بود تا این خاطرات را بازگو کند. سال ۱۳۴۸ مورد توجه رایکوف و تیم ملی جوانان قرار گرفتم. خانواده‌ام اجازه نمی‌داد خیلی به فوتبال بپردازم اما مرحوم آغاجاری با گریه اجازه رفتن به اردوی تیم ملی را از پدرم گرفت.


 


پس سابقه حضور در تیم ملی را هم دارید...


 


از خوزستان من، غلامحسین مظلومی، عبدالواحد بزمه، کرامت ضرغامپور، حمید سه‌برادران و رضا قفلساز به اردو دعوت شدیم. آن روزها سلطه تاج بر فوتبال کشور بیداد می‌کرد. حتی کت و شلوار متحدالشکل را هم برایمان دوختند. من، سه‌برادران و قفلساز تاجی نبودیم. مظلومی و ضرغامپور آبی‌پوش بودند و بزمه هم در بازی تدارکاتی تاج در مقابل تیم ملی لباس تاج را بر تن کرده بود. مظلومی به من گفت که اگر پرسیدند از کدام تیم آمدی بگو تاج. داود نصیری، مدیر تیم‌های ملی به سر تمرین آمد و پرسید که عضو کدام مجموعه‌ای که جواب دادم: کیان. دو روز بعد فدراسیون ۱۰ هزار تومان پول نقد و بلیت قطار برایم تهیه کرد تا به آبادان برگردم.


 


ولی این تعصب به کیان باعث نشد که قبل از صنعت نفت لباس جم را هم بر تن نکنید.


 


بله. چند ماه به خاطر مجید برمکی به همراه نظام آزادی برای جم بازی کردیم.


 


داستان صنعت نفت چه زمانی برای شما آغاز شد؟


 


جام امیر نویدی و تیم فوتبال صنعت نفت با موقعیت شغلی ما گره خورد. بدون تعارف کار برایم اهمیت داشت. در جای دیگری غیر از پالایشگاه مشغول بودم که واقف گفت: باید با نفت تمرین کنی.


 


عکس‌العمل محمد آغاجاری به چه شکل بود؟


 


خیلی استقبال کرد. او همیشه افتخار می کرد که پنج بازیکن را تحویل صنعت نفت داده است.


 


لباس صنعت نفتی را بر تن کردید که نابودی کیان و کیان‌های فوتبال آبادان را رقم زد.


 


تشکیل صنعت نفت برای فوتبال ایران مثبت بود ولی برای خود آبادان یک اتفاق بد. سازنده‌هایی مثل کیان، سازمان جوانان، ۲۰ شهریور، کارگر، تاج و... از بین رفتند. با قاطعیت می‌گویم که آن روزها فوتبال شهرهایی مثل اصفهان و تبریز قابل مقایسه با آبادان نبود.


 


لباس صنعت نفت برای همیشه بر تن جمشید بشاگردی ماند؟


 


دو بار بهمن صالح‌نیا برای پیوستن به ملوان پیغام داد. یک بار هم گارنیک محرابیان، مربی آن سالهای ماشین‌سازی تبریز از طریق علی اهوازی درخواست کرد که لباس این تیم تبریزی را بر تن کنم ولی مگر در آن روزها تعویض لباس و باشگاه به همین سادگی بود.


 


کاپیتان صنعت نفت هم شدید؟


 


زمانی که به عنوان نماینده ایران در جام بین‌المللی افغانستان شرکت کردیم. مجدمی به دلیل تنبیه انضباطی از کاپیتانی کنار گذاشته شد. با وجود حضور باتجربه‌هایی مثل بهاریان، کشتکار، آزادی و سنگرگیر؛ تصمیم بر این شد که من کاپیتان مجموعه باشم. ولی بعدها این بازوبند را به اهلش بازگرداندم.


 


یعنی این اتفاق باعث ایجاد اختلاف در مجموعه شد؟


 


به هیچ عنوان. بعد از اینکه جمشید مجدمی در بازی مقابل برق شیراز از زمین بیرون آمد، هاری‌گیم با صدای بلند گفت که «بیگ من» کاپیتان باشد. آن روزها مرا با این لقب خطاب می کرد. بعد از این بازی درخواست ملاقات با هاری‌گیم کردم و گفتم به دلیل حضور بزرگترها در تیم اجازه بدهد بازیکن دیگری این وظیفه را بر عهده بگیرد که با دعوا مرا از اتاقش بیرون کرد. چند ساعت بعد مترجمش از من خواست که نزد این مربی انگلیسی بروم. در نشستی که به صرف نسکافه همراه بود پیشنهاد مرا پذیرفت. گفت: نظرت را می‌پذیرم به خاطر اینکه می‌دانم می‌خواهی به تیم کمک کنی. نمیتوانستم به دوستی‌هایمان لطمه بزنم. بعد از یک عمر هنوز هم من، بزمه، بهاریان و بیت‌سیاح یکدیگر را برادر صدا می‌کنیم.


 


از مردی که شما را «بیگ من» خواند اطلاعی ندارید؟


 


بعد از رفتن هاری‌گیم از ایران دیگر هیچوقت او را ندیدم ولی شنیده‌ام که فوت کرده است.


 


داستان صنعت نفت بعد از تخت جمشید برای شما تمام نشد.


 


بعد از پیروزی انقلاب جلسه‌ای در محل تربیت بدنی گرفته شد. مرحوم سالیا به عنوان نماینده مربیان، شریفی به عنوان نماینده سرپرستان، من، نماینده بازیکنان، فرخ‌نیا، نماینده منتخب آموزش و پرورش و پارس‌تبار، رئیس خدمات اجتماعی پالایشگاه در این جلسه حاضر شدند. در این جلسه قرار شد تمام بازیکنان را به همراه سالیا در محل تربیت بدنی جمع کرده و صنعت نفت را به نفت تغییر نام بدهیم. بازیکنان جمع شدند. ابتدا از آنها خواستیم برای احیای مجدد فوتبال آبادان هر بازیکنی که تمایل دارد به تیم قبلی‌اش بازگردد. نزدیک به ۷۵ درصد تیم حفظ شد. مسئولان برخی تیم‌ها اعلام کردند که با توجه به کمک پالایشگاه و تمرین کردن صنعت نفت در چمن مسلماً بازیکنان، صنعت نفت را به مجموعه پیشین خود ترجیح می‌دهند. تصمیم گرفتیم که از خیر کمک پالایشگاه گذشته و زمین چمن را هم نخواستیم تا به فوتبال شهر کمک شود. مسابقات خوبی در آبادان برگزار شد. برای مسابقات بلیط‌ فروشی کردیم، بعد از این بازی‌ها برای اولین بار هیئت فوتبال به هر تیم بین ۲۰ تا ۳۰ توپ اهدا کرد. فوتبال آبادان دوباره زنده شد.


 


ولی جنگ این زندگی را دوباره از فوتبال آبادان گرفت.


 


بله. همه‌ آن زندگی با جنگ دوباره راکد شد. با سالیا به گچساران رفتیم. رغبت کار کردن نداشتیم. ولی برای روحیه دادن به خانواده‌های جنگزده، سالیا به شیراز رفت. شروع کردیم. از گچساران من و علی، برادرم، صفدر بنده، باشت‌باوی و جمعه‌زاده به شیراز می‌رفتیم. سه دوره در مسابقات جنگزده‌های ایران سوم شدیم. سال ۶۴ بود که رئیس وقت فدراسیون با منوچهر سالیا تماس گرفت و خواست که در مسابقات قهرمانی کشور حاضر شویم. اصفهان بودم که با من تماس گرفتند. تمرین نداشتم. صعود کردیم که مسئولان سپیدرود رشت به حضور تیمی که جنگ زده‌ها شکل داده بودند اعتراض کردند.


 


این آخرین باری بود که جمشید بشاگردی به میدان رفت؟


 


دقیقاً. ۳۶ ساله بودم. فرزاد چرومی، بازیکن مستعدی بود که در پست من بازی می کرد به همین خاطر ترجیح دادم فوتبال بازی کردن را کنار بگذارم. همین بازیکن بعدها برای تیم جوانان استقلال تهران بازی کرده و بعد از عزیمتش به انگلستان در لیگ دسته دوم این کشور هم توپ زد.


 


از فوتبال دور شدید؟


 


به گچساران منتقل شدم. افتخارم این است که علاقمندان به فوتبال این شهر را دور هم جمع کرده و نگذاشتم به سمت و سوی بدی گام بردارند. سلامت معده‌ام را پای این تیم از دست دادم. آن موقع بود که به یاد روزی افتادم که دهداری بعد از شیطنت‌هایمان جمع‌مان کرد و گفت: دعا می‌کنم مربی شوید.


 


چه زمانی دوباره به آبادان بازگشتید؟


 


ابتدا به ساکن با من تماس گرفتند تا به عنوان سرپرست در کنار تیم باشم. به خاطر شهرم پذیرفتم هر چند عده‌ای نمی‌خواستند این اتفاق شکل بگیرد. یکبار به دعوت علی پارسا، رئیس وقت هیئت مدیره پیش رئیس آن روزهای پالایشگاه رفتم. یادم نمی‌رود که آقای رئیس که فامیلی مرا نیز به خوبی تلفظ نمی‌کرد درخواست کرد که به آبادان برگردم ولی متأسفانه مخالفت‌های برخی در آن روزها نگذاشت.


 


سال ۷۸ گلبراری تماس گرفت، پیشنهاد سرپرستی تیم فوتبال صنعت نفت را داد و پذیرفتم. به همراه علی پارسا به سر زمین رفته و به فریدون معینی، سرمربی وقت و بازیکنان معرفی شدم. شرایط به هیچ‌وجه خوب نبود. قراردادها بد تنظیم شده و بازیکنان چهار ماه بود که پول نگرفته بودند. وحید سلامات، امید حمدی اصل و فریدون جمی قصد کناره گیری داشتند که به خاطر من دوباره به تمرین بازگشتند. رایزنی کردم و ۵۰۰ هزار تومان از قراردادها پرداخت شد ولی به خاطر خوب بسته نشدن، تیم در نهایت سقوط کرد.


 


با وجود این سقوط، شما در مجموعه ماندگار شدید.


 


با حفظ سمت، مدیر اجرایی شدم. در مجموعه ای که یک اتاق داشت و در شأن نام تیم فوتبال صنعت نفت نبود. در اساسنامه قید شده بود که دو نفر از تهران در هیئت مدیره حضور داشته باشند ولی تصمیمات کلان و اجرایی به عهده من بود.


 


تصمیماتی مثل سرمربی شدن ابراهیم قاسمپور؟


 


بله. ابراهیم را پیشنهاد دادم و همه قبول کردند. دفتر باشگاه را شکل دادیم. مسئله تیمهای پایه را دنبال کردیم که صحت این موضوع را می توانید از سعید سلامات بپرسید. الگوی من در آن سالها باشگاه فولاد خوزستان بود و بارها از مدیران این مجموعه مشورت گرفتم. باید عنوان کنم تیم صنعت نفت به یک باشگاه منسجم تبدیل شد.


 


و چه سالی مدیرعامل مجموعه شدید؟


 


سال ۸۰. به شهادت بسیاری حاضر نبودم به این خاطر که پیش از آن هم عملاً مدیرعامل بودم. با قاطعیت می گویم از نظر اجرایی بهتر از من هیچکس کار نکرد. مثل بعضی دوستان در خانه ننشستم و تا قبل از آنکه اختلاف پیدا کنیم هم کارها به خوبی پیش میرفت.


 


حضور منصور پورحیدری در صنعت نفت بعد از صعود یکی از اقدامات شکل گرفته در زمان مدیریت شما بود.


 


پورحیدری به خاطر پیشنهاد من حضور در صنعت نفت را قبول کرد. بعد از آنکه قاسمپور حاضر به ماندن نشد، فیروز کریمی، محمد مایلی کهن، بیژن ذوالفقارنسب، اصغر شرفی، پرویز مظلومی و محمود یاوری را به عنوان نامزدهای مربیگری صنعت نفت پیش رو داشتیم. پورحیدری به خاطر مشکلاتی که با استقلال پیدا کرده بود گفته بود که ۶ ماه مربیگری نمی کند که منصور رشیدی با ما تماس گرفت و گفت که می تواند رضایت وی را برای کار کردن در صنعت نفت جلب کند. پورحیدری در آن روزها از مربیان درجه یک کشور بود که سابقه سرمربی بودن تیم ملی را هم در پرونده داشت. با استقلال نتایج خوبی گرفته و انسان متین و باشخصیتی بود و به همین خاطر درنگ نکردیم.


 


و ورود بازیکن غیربومی که برخی معتقدند با حضور شما در صنعت نفت باب شد.


 


اسماعیل هلالی، بازیکن بزرگ آن سالهای کشور بود که پرسپولیس هم خواهان تمدید قرارداد با وی بود. داود سیدعباسی با یک قرارداد خوب در حال پیوستن به سپاهان بود که به خاطر پورحیدری به آبادان آمد. برای دو بازیکن مثل مهدی نوری و سعید وثوق نزدیک به ۱۶ میلیون تومان هزینه کردیم و در یارگیری خوب عمل کردیم.


 


ولی فضای آن روزهای فوتبال آبادان به شدت با این موضوع مخالف بود.


 


تفکر جذب بازیکنان بومی را داشته و دارم ولی واقعیت امر این است در آن سالها بازیکن درجه یک آبادانی در سطح کشور به سختی پیدا می شد. در ضمن این موضوع را نباید فراموش کرد که فوتبال حرفه ای شده بود.


 


با این وجود قبول دارید این مجموعه پورحیدری و بازیکنان غیر بومی در آبادان موفق نبودند؟


 


جو خوبی در آن سالها حاکم نبود. پورحیدری انسان بزرگی بود. امکان نداشت علیه کسی به شکل منفی صحبت کند تنها ایرادی که داشت این بود که از نظر خصوصیات اخلاقی دوست داشت در محیطی آرام کار کند و واقعیت امر هم اینکه آن روزها این آرامش در آبادان وجود نداشت. برخی از دوستان ما هم بعد از یک شکست توهین می کردند. البته این را بگویم که تماشاگران آبادانی منصور پورحیدری را دوست داشتند و استقبال خوبی از وی به عمل آوردند.


 


در نهایت این اتفاقات به رفتن پورحیدری و بازگشت دوباره قاسمپور ختم شد.


 


بعد از جدایی پورحیدری، مایلی کهن گزینه انتخابی ما بود که با توجه به بیماری مادرش نپذیرفت. مطمئن باشید اگر پورحیدری می ماند نه تنها سقوط نمی کردیم بلکه بین هشت تیم بالایی قرار می گرفتیم. به هر حال او تیم را بسته بود و این موضوع کار را برای قاسمپور سخت می کرد.


 


شما چرا در این شرایط دشوار به همکاری با صنعت نفت ادامه دادید؟


 


در همان فصل سه بار استعفا دادم. کسان بعد از صعود صنعت نفت به لیگ برتر پیش من آمده و مدعی حق داشتن در صعود داشتند که من حتی ندیده بودمشان. همان کسانی که تیشه به ریشه تیم می زدند.


 


پایان این اتفاقات سقوط بود، درست یک سال بعد از صعود.


 


با تفاضل گل سقوط کردیم. بعد از سقوط در تهران نشستی تشکیل شد و بعد از آن هیئت مدیره به شکل کامل برکنار شد. ولی باز هم خالصانه با هیئت مدیره جدید همکاری می کردم و بسیار خوشحال هستم که در روزهای مدیریتم تیم نفت را به باشگاه تبدیل کرده و برنامه ها تشکیلاتی شد. راضی هستم به خاطره اینکه بانی سر و شکل دادن به تیمهای پایه و سازمان یافته شدن آنها شدم.


 


بعد از آن دیگر پیشنهاد رسمی برای حضور در مجموعه صنعت نفت دریافت نکردید؟


 


پیشنهادها مستقیم نبود ولی اگر مراجعه می کردند و نظر می خواستند دریغ نمی کردم. هر کمکی بتوانم برای موفقیت شهرم می کنم. هر چند در سالهای اخیر به خاطر موقعیت تحصیلی دخترم از آبادان دور شدم.


 


فرزند جمشید بشاگردی بعدها دروازه بان تیم پدری شد. مهرداد چقدر از لابی پدر برای صنعت نفتی شدن در آن روزها بهره گرفت؟


 


به جان خودش قسم می خورم که نه تنها بهره نبرد بلکه به خاطر فرزند جمشید بشاگردی بودن آسیب دید. متأسفانه آبادانیها از داخل حمایت نمی شوند. مهرداد تمام مراحل پایه را در تیم فوتبال صنعت نفت پشت سر گذاشت. دکتر ذوالفقارنسب بدون آنکه بداند فرزند من است او را انتخاب کرد.


 


یکی دیگر از فوتبالیستهای خانواده بشاگردی که به حقش نرسید علی، اخوی شما بود.


 


حق با شماست. مرحوم سالیا برای نخستین بار از وی در ترکیب صنعت نفت استفاده کرد ولی بعضی افراد دوست نداشتند علی پیشرفت کند و در نهایت به جایگاهی که باید داشته باشد نرسید.


 


منبع : مهر

نظرات

تا کنون نظری برای این مطلب درج نشده است.

درج نظر

ثبت نظر
عضویت در خـبـرنـامـه رعــد
لطفا ایمیل و شماره موبایل را وارد کرده و
دکمـه ثـبـت عـضـویـت را کلیـک نمایید.
کلیه حقوق وبسایت متعلق به موسسه رعد است