عطا دستوم، در گفت وگو با روابط عمومی مجتمع آموزشی نیکوکاری رعد عنوان کرد:
رعد به من ضربالعجل داده بود
1 خرداد 1397
عطا دستوم، سی و چهار ساله، دانشجوی کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی است. او با وجودی که در اثر سانحه تصادف با بیماری کوادر پلژی (فلح چهار اندام) دست و پنجه نرم میکند و مشکل کم بینایی هم دارد، با اقتدار و بینیاز از هر کسی، برای حفظ اسقلال خود تلاش میکند. عطا سرشار از امید است. با او در مورد نحوه آشنایی با رعد و راز شادی و موفقیتش به گفتوگو پرداختهایم:
زمانی که تصادف کردم، خاله بنده عضو گروه جوانان رعد زنجان بود. از طریق ایشان با رعد آشنا شدم اما در مرکز زنجان ثبت نام نکردم.
چون اوائل تصادفم بود و هنوز نمیتوانستم با مشکلم کنار بیایم. افسرده، غمگین و ناامید بودم و از زمین و زمان شکایت میکردم. البته آن موقع حتی تونایی و استقلال انجام کارهای شخصیام را هم نداشتم. چون برای تردد نیاز به همراه بود و از این وضعیت احساس بدی داشتم.
- از چه سالی به مرکز رعد تهران آمدی؟
سال هشتاد و سه، منزلمان به تهران منتقل شد. اما شرایطم مساعد مستقل شدن نبود. مدتی بعد، یعنی دقیقا در سال هشتاد و هفت متوجه شدم که بیناییام تا حد قابل قبولی برگشته است و از نظر لباس پوشیدن، غذا خوردن و استفاده از سرویس بهداشتی مستقل شده بودم. پس تصمیم گرفتم به رعد بیایم.
- چه کلاسهایی ثبت نام کردی؟
مجتمع رعد کلاسهای متنوعی دارد. من در بدو ورود با توانبخشی و مهارتهای زندگی شروع کردم. چندی بعد، با خودم فکر کردم که زندگی به بطالت در حال گذر است و سنام در حال افزایش است. از اینرو با مسؤل مربوطه رعد صحبت کردم که اگر بشود زبان ثبت نام کنم.
- موافقت کردند که زبان بخوانی؟
اول به خاطر مشکل بینایی که داشتم نپذیرفتند و برایشان سؤال بود که چطور میخواهم کتابهای زبان را ببینم و بخوانم. اما آنها را قانع کردم که از طریق ضبط صدای معلم یاد میگیرم و موقع امتحانات هم منشی کنارم خواهد بود. شرط گذاشتند و ضربالعجل تعیین کردند که «اگر یک ترم را نتوانستی پاس کنی دیگر نیا.» من هم پذیرفتم و ثبت نام کردم و اکنون ترم دوازدهم زبان هستم.
- به کلاسهای هنری رعد علاقه نداشتی؟
کلاسهای هنری رعد هم فوقالعاده هستند. در کنار یادگیری زبان، معرق و سفال را هم آموختم.
- کدام دانشگاه تحصیل میکنی؟
از طریق یکی از دوستانم که خودش هم گرافیک میخواند، متوجه شدم که علمی کاربردی رعد رشته مترجمی زبان آورده است. من هم که زبانم خوب شده بود، ثبت نام کردم.
- زمانی که رعد برایت آن شرط را گذاشت، چه حسی داشتی؟
این قضیه به زمان سانحه بر میگردد. وقتی که این اتفاق برایم رخ داد و روی ویلچر نشستم، چهار سال به همراه پدرم مداوم و فشرده، فیزیوتراپی و کاردرمانی میرفتم. یکی از این روزها که داشتیم بر میگشتیم، پدرم متوجه غم و اندوهم شد و فهمید که به فقدان آرزو رسیدهام. از اینرو به من گفت که ما نمیتوانیم تا ابد کنار تو باشیم پس باید مستقل شوی. چون بعدها تنها کسی که به تو کمک میکند، خودت خواهی خواهی بود. آن روز تلنگری اساسی به مغزم خورد و تصمیم گرفتم، تلاشم را بیشتر کنم. سرانجام توانستم از روی ویلچر بلند شوم. بایست به خودم و دیگران ثابت میکردم که همه چیز با تلاش دست یافتنی است. پس پر از امید پیش رفتم و موفق شدم.
- با توجه به اینکه مشکل بینایی داری، یادگیری زبان سخت نبود؟
هر طور شده بایست زبان یاد میگرفتم. اما نمیتوانستم با کامپیوتر های معمولی کار کنم. برای همین دو سال به فرهنگسرای ویژه نابینایان رفتم و دوره ICDL دیدم تا بتوانم هم کارهای کامپیوتریام را خودم انجام دهم و هم زبان را به نحو احسنت بیآموزم.
- چرا پذیرفتی به رعدتاک بیای و قرار است راجع به چه موضوعی صحبت کنی؟
میخواستم تواناییهایم را به همه نشان دهم، از مشکلاتی که از آنها عبور کردم صحبت کنم و مهمتر از همه اینکه به رعد مدیونم و بایست بهگونهای دینم را به این مجتمع ادا میکردم.