معلولین و تغییر نگاه اجتماعی

معلولین و تغییر نگاه اجتماعی

12 آذر 1397

 انسان موجودی اجتماعی است که زندگی و ابعاد وجودی او در جمع و اجتماع فرصت شکل گیری و رشد می یابد. امروزه تقریبا هیچ فردی را نمی توان یافت که در اجتماع نباشد و زندگی ای در خلا را تجربه کند. براین اساس قسمت عمده ای از بعد وجودی و شخصیت ما در اجتماع شکل می گیرد و رشد می یابد. اهمیت اجتماع و زندگی در جامعه، به قدری است که یکی از مهم ترین تنبیهاتی که برای افراد در عصر حاضر در صورت تخطی از قوانین زندگی جمعی وجود دارد، محرومیت از زندگی جمعی و ایزوله و منزوی کردن آنان است؛ فلسفه زندانی کردن افراد و جدا کردن فرد از جمع به قصد تنبیه، بر اساس همین سیاست شکل گرفته که در بدترین و شدیدترین حالت آن بصورت حبس انفرادی رخ می دهد. بر این اساس جمع و زندگی جمعی یک ارزش بالقوه است و هر جامعه در طول تاریخ تلاش کرده تا به طریقی آن را سامان مند و منظم کند.


مساله ای که در اینجا وجود دارد این است که لزوما همیشه افرادِ زندانی نیستند که از این دسترسی به جمع محروم می شوند، بلکه معلولین جامعه و کسانی که به هردلیل دچار نواقص ذهنی و جسمی هستند، بسته به میزان توسعه و پیشرفت جامعه و امکاناتی که برای آنان در نظر گرفته نشده است، از حرکت باز می مانند و منزوی می شوند.



**کینگ مثال نقض ناتوانی
معلولیت یعنی محرومیت و وضعیت نامناسب یک فرد که پیامد نقص و ناتوانی است و مانع از انجام نقشی خواهد شد که با توجه به شرایط سنی، جنسی، اجتماعی، فرهنگی و طبیعی برای فرد در نظر گرفته می شود.


شاید در سده گذشته وضعیت زندگی معلولین در این حد پیشرفت نکرده بود و توجه چندانی به آن صورت نمی گرفت اما به موازات پیشرفت فکری و مادی بشر و بازتعریف مفاهیمی چون ارزش های زندگی جمعی و بالندگی و رشد فردی در گرو زندگی اجتماعی، تلاش شده است تا از رویکرد قدیمی و منزوی کردن افراد معلول جلوگیری به عمل آمده و هرچه بیشتر شرایط را برای حضور اجتماعی آنان در جامعه و همینطور بهره برداری جامعه از توانایی آنان فراهم شود.


نمونه بارز بهره برداری جامعه جهانی از توانایی معلولین را می توان در مورد «استیفن هاوکینگ» (1942-2018) دانشمند، فیزیکدان و کیهان شناس دید. هاوکینگ فردی بود که از همان جوانی و در حالی که فقط 21 سال داشت، دانشجوی کارشناسی ارشد بود و ایده ها و آرزوهای علمی و تحصیلی فراوانی داشت به بیماری نادری مبتلا گردید (بیماری درمان‌ناپذیری به نام ALS ، ای ال اس یا «اسکلروز جانبی آمیوتروفیک» که بخشی از نخاع و مغز و سیستم عصبی را مورد حمله قرار می‌دهد و به تدریج اعصاب حرکتی بدن را از بین می‌برد و با تضعیف ماهیچه‌ها فلج عمومی ایجاد می‌کند، به‌طوری‌که به مرور توانایی هرگونه حرکتی از شخص سلب می‌شود. بیماری ای ال اس باعث تخریب پیشرونده و غیرقابل ترمیم دستگاه عصبی مرکزی فرد می‌شود) معمولاً مبتلایان به این بیماری بی‌درمان، مدت زیادی زنده نمی‌مانند و این مدت برای کینگ بین دو تا سه سال پیش‌بینی شده ‌بود.


اما کینگ موفق شد تا به لطف پیشرفت های تکنولوژیک جامعه اش و همچنین فرهنگ غنی آن که در عمل معلولیت را محدودیت نمی دانستند بیش از 40 سال زندگی کند و فعالیت های علمی و دانشگاهی خود را ادامه بدهد و نیز جامعه را از نبوغ، موهبت، توانایی فکری و تحلیلی خود بهره مند سازد. کسی که در اواخر عمر خود تقریبا در همه دنیا شناخته شده بود و کتاب‌ها و همایش‌هایش از او یک چهره جذاب و محبوب در عرصه بین الملل ساخته بود.


درست است که بخشی از آنچه که کینگ را کینگ ساخت هوش و نبوغ و استمرار و تلاش فردی و همچنین دست نکشیدن و ناامید شدن او در زمانی بود که پزشکان فلج و مرگ را آینده محتوم او می دیدند اما بخش بزرگی از این موفقیت را باید در جامعه دید. جامعه ای که معلولیت را نقصی طبیعی و کاملا قابل قبول می بیند و به این دلیل فرد را طرد و حذف نمی کند. کینگ تنها نقاطی که در طول 40 سال زندگی اش امکان حرکت داشت دو سر تنها دو انگشتش بود؛ یعنی هیچ قدرت حرکت دیگری حتی تکلم کردن را نداشت اما همین برای جامعه پیشرفته انگلستان کافی بود تا با بهره گیری از سیستمی که با کمک هوش مصنوعی برایش طراحی کردند بتوانند از دانش و نبوغ کینگ استفاده کنند و او هم بتواند نظریه پردازی کند، کتاب بنویسد، سخنرانی کند، همایش برگذار کند و حتی جایزه نوبل بگیرد.



**نقش پررنگ دولت ها در توانبخشی به معلولین
اولین و بدیهی ترین واکنش فرد به معلولیت، تمایل به کناره گیری از مشارکت و حضور اجتماعی است. این امر به ویژه برای کسانی که از ابتدا چنین مشکلی را نداشته اند و در برهه ای از زندگی دچار آن شده اند، دشوار تر است و بسته به ویژگی های شخصیتی و شرایط محیطی فرد زمانی را می طلبد تا او به زندگی طبیعی باز گردد. در اینجا و برای بازگرداندن فرد به زندگی طبیعی نیاز به سه نیرو داریم که دو سوم آن به دوش جامعه است. به این معنی که جامعه از باب سخت افزاری و نرم افزاری در داستان سهولت ورود و ایفای نقش معلولین در جامعه، باید نقشی اساسی داشته باشد.


دولت ها و حکومت ها در بعد نرم افزاری باید فرهنگ سازی کنند و لزوم اهمیت دادن به افراد معلول را به صورتی جدی و موثر در برنامه ریزی هایشان بگنجانند.


بعد دوم، بعد تکنولوژیک و سخت افزاری و به این معنی است که باید برنامه ریزی شهری و خدماتی مناسبی جهت حضور و نقش آفرینی برای معلولین جامعه میسر باشد. یکی از ارکان مهم توسعه یافتگی جوامع، ملحوظ داشتن همه جوانب و سهولت زندگی شهری و انوع دسترسی برای همه انواع آدم های جامعه و خاصه معلولین جسمی و حرکتی است.


و در نهایت بعدی فردی است که فرد بتواند اعتماد به نفس پذیرش شرایط خود و پس از آن حضور در جامعه را داشته باشد و این بعد سوم هم در نهایت تا حد زیادی از آن دو بعد قبلی اثر می پذیرد.



**وضعیت معلولان در ایران
بر اساس آمار سازمان بهزیستی کشور در سال 97، در حال حاضر 1 میلیون و 500 هزار نفر معلول در ایران وجود دارد. این آمار البته متقن نیست و سالانه بر تعداد آن افزوده می شود؛ به این ترتیب که هر سال 60 هزار نفر در تصادفات رانندگی دچار معلولیت می شوند، به اضافه 29 تا 35 درصد افزایشی که حاصل از تولد کودکان معلول در ایران است که حدود 50 درصد آنان معلولیتی ناشی از اختلالات ژنتیکی دارند. البته این آمار صرفا شامل افراد تثبیت شده و رسمی است و آمار غیررسمی و ثبت نشده و افرادی که به دلایل بیمارهای گوناگون و در مراحل مختلف زندگی دچار معلولیت می شوند و همچنین معلولیت های سالمندان و ناشی از افزایش سن را نیز در برنمی گیرد. در نتیجه این رقم عدد بزرگتری است که باید در برنامه ریزی های دولتی مورد توجه و نظر واقع شود.


براساس تخمین سازمان بهداشت جهانی بیش از 98 درصد معلولین در کشورهای در حال توسعه به فراموشی سپرده شده اند. این تخمین در رابطه با ایران کاملا منطقی به نظر می رسد چرا که در جامعه ما تعریف و شناخت درست و مناسبی از معلول و معلولیت وجود ندارد و یک انسان معلول از کودکی با برخوردهای غلطی که ناشی از درک ناقص جامعه است، مواجه می شود. بنابراین معلول خود را محکوم به ناتوانی و طرد از جامعه می بیند و به تدریج منزوی می شود.


یکی از مهمترین مشکلاتی که معلولین در ایران با آن مواجه اند نقایص عمده و اساسی در سیستم حمل و نقل شهری و برون شهری است. یعنی به رغم شعارها و وعده های مطرح شده مبنی بر لزوم توجه به معلولین و نیاز به چاره اندیشی برای آنان، متاسفانه حتی تهران به عنوان پایتخت و مادرشهر اصلی ایران، فاقد امکانات حمل و نقلی مناسب و اختصاصی برای معلولان است.


نبودن اتوبوس یا وسیله حمل و نقل اختصاصی برای معلولین، وجود موانعی برای استفاده از وسایل عمومی مثلأ گیت های ورودی مترو و بی.آر.تی که ابدا ورود ویلچر را لحاظ نکرده اند، عدم وجود آسانسور در مترو، عدم سرویس های بهداشتی در پارک ها و اکثریت مراکز خرید و بسیاری از امکان عمومی، عدم وجود مبلمان شهری و عدم تعبیه مکان هایی برای نشستن و استراحت معلولین در بافت شهری، عدم تعبیه ورودی مخصوص ویلچر در اکثریت قسمت های شهری و... تنها بخشی از مشکلات سخت افزاری حضور معلولین ایرانی در اجتماعی است که آنان را نه تنها محصور در خانه که حتی در محیط اجتماعی و فضای شهری نیز محدود به چند محیطی مشخصی ساخته که حداقل امکاناتی را در نظرگرفته اند.


علاوه برهمه اینها مشاغل و کارهایی که برای این معلولین در ایران در نظر گرفته شده نزدیک به صفر است و در نتیجه درصد زیادی از معلولین تا آخر عمر وابسته به خانواده خود یا مستمری بگیر ناچیزی از دولت هستند و این یعنی ما درصدی از جمعیت مان را که در کشورهای دیگر می توانند منشا خلاقیت و ایده و حتی اثرگذاری هایی در بعد جهانی باشند را به دلیل نواقص و تاخراتی که در فرهنگ مادی و غیرمادی مان داریم حذف و هویت آنان را تا پایان عمرشان به عنوان افرادی ضعیف و نیازمند و ناتوان تحریف کرده ایم.



**جامعه شناسی ناتوانی
اهمیت جامعه و نقشی که در رابطه با معلولین دارد در اینجا با نظریه «خود آیینه سان» «چارلز هورتون کولی»(1864-1929) جامعه شناس آمریکایی قابل تحلیل است (جامعه شناس برجسته ای که اتفاقا خود نیز از معلولیت جسمی رنج می برد و در کودکی بسیار کمرو و گوشه‌نشین بود و دچار لکنت نیز بود).


نظریه خود آیینه سان کولی اشاره مستقیم به اهمیت جامعه و آدم های اجتماع دارد و در بیانی موجز جامعه و آدم های اجتماع را چون آیینه ای می داند که ما خودمان را در آن می بینیم و می شناسیم. یعنی ما خودمان را در آیینه اظهارنظرها و قضاوت ها و بازخوردهایی که مردم به ما و درباره ما می دهند، ارزیابی کرده و می شناسیم. بر این اساس قضاوت های اجتماعی افراد راجع به هوش، استعداد، کم هوشی، سخت کوشی، پرخاشگری، انعطاف پذیری، ناتوانی و ضعف و همه آن چیزهایی که به یکدیگر بازخورد می دهند در نهایت اثر کرده و باعث تغییر نگاه فرد نسبت به خودش از زاویه دید و نظر دیگران می شود.


در این مفهوم وقتی جامعه معلولیت را به مثابه ضعف، فقدان، کاستی و ناتوانی جبران ناپذیر دیده و مدام معلول را پس می زند، خود معلول هم پس از مدتی خود را فردی ناتوان و ضعیف و فاقد برابری با انسان های معمولی دیده و از جامعه کناره می گیرد.


افراد ناتوان و معلول نیازمند توجه جامعه هستند و چگونگی نگرش افراد جامعه به معلولین و نظرات معلولین نسبت به خودشان، در شکل گیری تصور معلولین از خودشان نقش دارد. نگرش منفی به معلولین باعث ایجاد ناکامی، سرخوردگی، القای حس بی ارزش و در نتیجه عدم اعتماد به نفس و در نهایت افزایش وابستگی و نیاز آنان به دیگران می شود.


این مساله علاوه بر عدم بهره گیری جامعه از نقش ها و پتانسیل هایی که این افراد می توانند داشته باشند به مرور انسان هایی جامعه گریز و افسرده را پرورش می دهد که رسما هیچ خاصیتی برای خود و دیگران نداشته و به جز اعمال هزینه های فردی و اجتماعی می توانند به خود یا دیگران آسیب بزنند.

 

معلولین دسته بندی های مختلفی به لحاظ اشکال و میزان ناتوانی هایشان دارندکه نیاز است نه به صورت کلی که به شکل موردی و در دسته بندی هایی مشخص برای آنان چاره اندیشی شده و سهولت حضور و وجود آنان با ضعف های بالفعل و قوت های بالقوه شان سنجیده و در نظر گرفته شود.
 
 
منبع : ایرنا

نظرات

تا کنون نظری برای این مطلب درج نشده است.

درج نظر

ثبت نظر
عضویت در خـبـرنـامـه رعــد
لطفا ایمیل و شماره موبایل را وارد کرده و
دکمـه ثـبـت عـضـویـت را کلیـک نمایید.
کلیه حقوق وبسایت متعلق به موسسه رعد است