بررسی گزارش خواهر و برادر معلول در قزوین که افکار عمومی را جریحه‌دار کرده است

بررسی گزارش خواهر و برادر معلول در قزوین که افکار عمومی را جریحه‌دار کرده است

7 تیر 1402

در این گزارش به بررسی خبری می‌پردازیم که تحت عنوان «اینجا فقر هم اشک می‌ریزد/ رضا و طاووس سه روز به برادر مرده‌شان لقمه می‌دادند» انتشار آن از فضای مجازی در استان قزوین آغاز شد و حالا در شبکه‌های خبری خارج از کشور دست‌به‌دست می‌شود و موجب جریحه‌دار شدن افکار عمومی شده است.

ساعت حوالی ۱۰ صبح بود، گوشی موبایلم را برداشتم تا سری به عناوین خبرها بزنم. تیتر یک خبر با عنوان «اینجا فقر هم اشک می‌ریزد/ رضا و طاووس سه روز به برادر مرده‌شان لقمه می‌دادند» شوکه‌ام کرد. تا چند دقیقه نمی‌توانستم چشم از تیتر بردارم و لینک خبر را باز کنم. به خودم که آمدم خبر را خواندم.

خبری که به‌ظاهر روایت تلخی از زندگی ۲ خواهر و برادر معلول ذهنی به نام رضا و طاووس داشت. آن‌قدر سناریو داستان به همراه عکس‌هایی از این خواهر و برادر و خانه حقیرانه‌شان مهندسی‌شده به تحریر درآمده بود که بی‌شک قلب بسیاری دیگر همچون من را لرزانده بود.

اولین چیزی که به ذهنم رسید تماس با بهزیستی و پیگیری از این ارگان درباره صحت‌وسقم خبر بود. روابط عمومی بهزیستی از پیگیری برای شناسایی این خواهر و برادر و اعزام یک گروه مددکاری گفت؛ از آن‌ها خواهش کردم همراه گروه برای تهیه گزارش بروم که اتفاقاً با استقبال مواجه شدم. شال و کلاه کردم و پای تلفن نشستم تا خبرم کنند.

بعد از چند ساعت معطلی و بی‌خبری، مجدداً با بهزیستی تماس گرفتم، گویا نگارنده خبر از دادن آدرس به بهزیستی امتناع می‌کند و درنهایت شرط می‌گذارد که آدرس را در صورتی می‌دهم که خود همراه گروه مددکاری باشم و وقتی می‌بیند بهزیستی قزوین هیچ موضعی نسبت به این موضوع ندارد دیگر تلفنش را پاسخ نمی‌دهد.

پاسخ ندادن نگارنده به بهزیستی همانا و زیرآبی رفتن وی پیش فرماندار شهرستان قزوین همان!

درصورتی‌که نگارنده به سازمان متولی رسیدگی آدرسی نمی‌دهد، سعی می‌کند با مقامات ارشد استانی ارتباط بگیرد و از زندگی این ۲ خواهر و برادر حاشیه‌سازی کند که البته موفق هم شده و خبرش در بسیاری از رسانه‌های معاند پخش و سروصدا کرد.

اما اصل ماجرای زندگی رضا و طاووس چه بود؟

در قسمتی از خبر منتشر شده آمده، طاووس درباره مرگ برادرش می‌گوید: سه روز بود وسط هال افتاده بود. با چشم‌باز. فقط سقف را نگاه می‌کرد. رویش پتو کشیدم تا سردش نشود. صبح‌ها هم توی دهانش ۲ تا لقمه کوچک می‌گذاشتم، نمی‌خورد. کمی چای در گلویش می‌ریختم آن را هم قورت نمی‌داد و چای از دهانش برمی‌گشت. خیلی دل‌نازک بود. فکر کردم قهر کرده.

عباس، برادر ۷۵ ساله رضا و طاووس که قیومیت آن‌ها را بر عهده داشته، روز ۲۰ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۲ به علت کهولت سن، فوت می‌کند. رضا پسر دوم خانواده که وی را معلول ذهنی نامیده‌اند؛ در همان روز به دوست و آشنای خانوادگی‌شان که ازقضا دست‌به‌خیر دارد و در بزنگاه‌های تلخ زندگی، دستگیر این خانواده بوده تماس می‌گیرد و از فوت برادر بزرگ‌ش خبر می‌دهد.

آقای اقمشه از رضا می‌خواهد که او به اورژانس تماس بگیرد و رضا نیز همان کار را می‌کند. بلافاصله پس از تماس با اورژانس، جسد عباس به سردخانه منتقل می‌شود. همچنین کارشناس اورژانس می‌گوید فوت عباس کمتر از ۶ ساعت بوده چراکه بر روی او عملیات احیا نیز انجام‌شده است.

با چه مستندی می‌گویند، جنازه عباس سه روز در خانه بوده است؟

فاطمه دختر خانواده که نگارنده خبر، او را طاووس نامیده است، دارای اختلالات اعصاب و روان است. اگر با او هم‌کلام شویم به‌راحتی می‌توانیم رشته‌هایی از توهم را دریابیم. به نظر می‌رسد نگارنده، برای چاشنی به خبر خواسته یا ناخواسته از واقعیت دوری می‌کند و به صحبت‌های فاطمه که مرگ چندساعته برادر را سه‌روزه می‌پنداشته، استناد می‌کند.

اینجا فقر هم اشک می‌ریزد؟

شاید تنها جمله درست نگارنده در خبر مذکور همین باشد، اینجا فقر هم اشک می‌ریزد! پس‌ازاین همه سروصدا در فضای مجازی داخلی و خارجی من هم مشتاق به دیدن فاطمه و رضا شدم. آدرس را پرسان پرسان پیدا کردم. خانه‌ای در محله سعدی!

از کنار خانه که رد می‌شوی، بوی دود و ذغال می‌آید. خانه را که پیدا می‌کنم، هرچه در می‌زنم کسی در را باز نمی‌کند. یکی از همسایه‌ها می‌گوید، زحمت نکش در این خانه به روی افراد ناشناس باز نمی‌شود. از او خواهش می‌کنم که میانجی‌گری کند تا فاطمه و رضا را ببینم.

از اوضاع خانه پیداست، این ۲ خواهر و برادر سال‌هاست که به سبک سنتی در شهر زندگی می‌کنند. داخل حیاط پر از زباله و وسایل بازیافت است اما مرغ و خروس و اردک‌هایی که در حیاط این خانه زیست می‌کنند، نشان می‌دهد اندکی امید به زندگی در این خانه پیدا می‌شود. به‌سختی وارد خانه می‌شوم، همه‌جا را دودگرفته است. درمیان آن‌همه غبار، شیشه دل فاطمه و رضا هنوز شفاف است. آن‌قدر شفاف که با لبخند مهمانشان را خوش‌آمد می‌گویند. درباره دیوارهای دودی خانه‌شان می‌پرسم، رضا می‌گوید، لوله گاز تا جلوی درب خانه ما آمده است اما برادرم عباس که هفته دیگر چهلمش سر می‌آید، می‌گفت گاز نمی‌خواهیم. می‌پرسم چرا؟

 به فاطمه نگاه می‌کند و پس از مکث چنددقیقه‌ای ادامه می‌دهد: عباس یکی از سفیدکارهای خوب قزوین بود که من را هم همراه خود به سرکار می‌برد و فاطمه ساعت‌ها در خانه تنها می‌ماند. از گاز می‌ترسیدیم که مبادا فاطمه آن را باز بگذارد و خدایی نکرده بلایی سر خود بیاورد.

از او درباره نحوه حمام رفتنشان می‌پرسم، می‌گوید: تا سه ماه پیش از طریق آبگرم کن آب را گرم می‌کردیم و حمام می‌رفتیم اما از سوراخ شدن چندباره آن خسته شدیم و عباس برادرم گفت که فعلاً خودتان را با گرم کردن آب در بشکه بشورید تا شرایطمان برای خرید یک آبگرمکن نو مهیا شود.

قیم خانواده راضی به دریافت کمک دولتی نبود

صحبت‌های رضا را همسایه‌ای که در دیدار من و این خواهر و برادر همکاری کرده، تأیید می‌کند و در تکمیل صحبت‌های رضا می‌گوید: بارها به مرحوم عباس که وظیفه قیومیت این خواهر و برادر را داشت، گفته بودیم که برای دریافت یارانه اقدام کن. اما او هر بار به ما می‌گفت نیازی به کمک‌هزینه دولتی نداریم. درباره کمک‌های بهزیستی و کمیته امداد نیز همین تفکر و ذهنیت را داشت.

وی ادامه می‌دهد: هرازگاهی همسایه‌ها برای کمک، پول یا کالا برای این خانواده می‌فرستادند که مرحوم عباس آن‌ها را پس می‌فرستاد و چون قلق آن‌ها دستمان آمده بود، کمک‌هایمان را تحت عنوان نذری به آن‌ها می‌رساندیم.

درست است که روی دیوار خانه فاطمه و رضا دود و غبار نشسته است اما چند قاب تصویر و لوح سپاس به چشم می‌خورد که نشان از پویایی و نشاط زندگی این خانواده در سال‌های گذشته بوده است. حدوداً ۲۰ سال پیش، آن زمان که فاطمه در حال دریافت دیپلم طراحی بوده است.

قصور بهزیستی در ماجرای زندگی فاطمه و رضا چیست؟

در پایان خبر پرحاشیه زندگی فاطمه و رضا، نگارنده به‌صراحت آورده است که بهزیستی از جغرافیای فعالیت خود آگاه نیست و استاندار باید در این مسئله با جدیت ورود کند، هضم چنین خطایی فقط با عزل مدیرکل بهزیستی ممکن است چراکه بهزیستی قرار است با رسیدگی به جامعه هدف خود خیال نهادهای فرادست را از این قشر راحت کند درحالی‌که هنوز خانواده‌هایی هستند که پس از ۴۰ سال حتی شناسایی هم نشده‌اند و این یعنی این دستگاه درست‌کار نمی‌کند و خیال هیچ‌کس نباید راحت باشد.

علی دهباشی پور، مدیرکل بهزیستی قزوین در می‌گوید: ما به‌محض اطلاع از جریان زندگی این خانواده و پس از کش‌وقوس‌های فراوان به دلیل عدم همکاری نگارنده گزارش موفق به یافتن محل زندگی این خانواده شدیم و سریعاً شخص بنده حدود ساعت ۴ بعدازظهر به همراه یک گروه مددکاری در محل زندگی فاطمه و رضا حاضر شدیم.

وی با شرح این سؤال که اگر نگارنده قصد کمک به این خانواده را داشته است، چرا از آدرس و نشانی به بهزیستی امتناع کرد، بیان می‌کند: خواهر و برادری ۴۰ و ۶۰ سـاله، پس از فوت پدر و مادرشـان همراه با برادر بزرگتر به نام عباس که اخیراً فوت کرده، زندگی می‌کردند. طبق اظهارات همسایه و گزارش مسـتند اورژانس شهرستان برادر بزرگتر این خانواده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ماه در جریان یک بیماری دچار عدم هوشـیاری شـده که طی تماس برادر کوچکتر با خیّر آشـنا با خانواده بلافاصـله فرد مذکور در منزل حضـور یافته و با اورژانس فوریت‌های پزشـکی تماس حاصل‌شده و طبق گزارش ثبت‌شده در هنگام مراجعـه اورژانس، مشخص می‌شود فرد فاقد علائم حیاتی بوده و بـه مـدت ۲۵ دقیقـه اقدامات احیا برای وی انجام شده ولی درنهایت مؤثر نبوده و فوت اعلام می‌شود.

مدیرکل بهزیستی استان قزوین، عنوان می‌کند: سـازمان بهزیسـتی به‌عنوان یک‌نهاد حمایتی بر اسـاس دستورالعمل‌ها و قوانین موجود، خدمات خود را به افرادی که تمایل به دریافت خدمات حمایتی دارند ارائه می‌کند و در هیچ‌یک از دستورالعمل‌های این ســـازمان اجبار در اســـتفاده از خدمات و یا حضور در منازل و شـــناســـایی خانه به خانه مددجویان وجود ندارد، مگر در مواردی که اطلاعاتی مبنی بر کودک‌آزاری، معلول آزاری، سـالمند آزاری و سـایر موارد منجر به آسـیب گزارش شـود که در این صـورت هم تنها با اخذ مجوز از مراجع قضایی و در معیت ضابط قضایی، اقدامات مداخله‌ای صورت می‌پذیرد و بدیهی است که هر آنچه خارج از این چهارچوب واقع شود، زیر پا گذاشتن حریم خصوصی افراد و خانواده‌ها و تجاوز به حقوق آنان تلقی می‌شود.

وی ادامه می‌دهد: آنچه در این واقعه مغفول مانده و به آن توجهی نشده است، میزان مسئولیت‌پذیری اجتماعی کسانی است که از این وضعیت اطلاع داشـته و به هر دلیلی دست به اقدامی برای ارجاع این افراد به نهادهای حمایتی یا تلاش برای بهبود شـرایط آنان نزده‌اند. افرادی که در طی این سال‌ها اقدامات درمانی این افراد را به انجام رسانده‌اند.

دهباشی‌پور درباره آخرین وضعیت از این خانواده بیان می‌کند: به‌منظور سـاماندهی وضـعیت خانواده، هماهنگی با معاونت درمان دانشـگاه علوم پزشـکی برای ارائه خدمات تشـخیصـی و درمانی به این برادر و خواهر و حضـــور گروه اورژانس اجتماعی بهزیســـتی در منزل و مصـــاحبه با این برادر و خواهر و تهیه گزارش از وضعیت سلامت روانی و اجتماعی خانواده انجام‌گرفته است.

وی ادامه می‌دهد: اطلاعات هویتی و کد ملی این برادر و خواهر برای تشــکیل پرونده در بهزیستی و دریافت سـوابق درمانی جهت تشـکیل پرونده اخذ شده و در اســرع وقت انجام خواهد گرفت. مســتمری این ۲ توان‌خواه از ابتدای تیرماه برای هر یک به‌صورت جداگانه به‌حساب برادر خانواده تا تعیین تکلیف سرپرستی توسط دادستانی استان صورت خواهد گرفت.

این مسئول بیان می‌کند: هماهنگی با بستگان این خانواده و خیرین معتمد این برادر و خواهر جهت حضور در محل سکونت و برنامه‌ریزی برای بازسازی منزل هم‌زمان با درمان در دست اقدام است و تصمیم‌گیری در مورد سایر اقدامات منوط به نظر مقامات قضایی پیرامون وضعیت سرپرستی خواهد بود.

سیاه نمایی نگارنده گزارش، جرم تلقی می‌شود؟

چند روز پیش نیز، خبری مبنی بر بررسی یک سیاه‌نمایی از سوی روابط عمومی دادسرای عمومی و انقلاب مرکز استان قزوین منتشر شده که در آن خبر از پیگیری سقراط کلینی، نماینده دادستان داد.
 
در همین راستا به سراغ این مسئول رفتیم تا درباره آخرین وضعیت این خانواده، مطلع شویم. وی به ایسنا می‌گوید: دستگاه قضاء به‌محض اطلاع از خبر به ماجرا ورود پیداکرده است، با دعوت از ادارات و سازمان‌های ذی‌ربط و همچنین نگارنده خبر، توضیحات طرفین شنیده شد و رسیدگی به وضعیت درمانی و رفاهی آن‌ها در دستور کار قرار گرفت.

نماینده دادستان قزوین، تصریح می‌کند: طبق بازدیدهایی که داشتم، وضعیت منزل این خواهر و برادر مطلوب نیست و اما موضوعی که در خبر اولیه به‌اشتباه بیان‌شده، ماندگاری جسد است که برحسب اطلاع‌رسانی پزشکی قانونی و تحقیقات از اهالی محله، جسد متوفی در روز فوت وی به سردخانه و پزشکی قانونی منتقل‌شده است.

وی همچنین می‌گوید: امور مربوط به رفاه خانواده توسط متوفی صورت می‌گرفته و همچنین همسایه‌ها ارتباط خوبی با این خواهر و برادر دارند و خوشبختانه بهسازی خانه آن‌ها با کمک سازمان بهزیستی و مشارکت‌های مردمی درحال انجام است. روند درمانی آن‌ها نیز آغاز شده است.

کلینی بابیان اینکه، وظیفه شناسایی معلولان بر عهده سازمان آمار و سرشماری است، می‌گوید: لازم است که این سازمان دقت عمل بیشتری داشته باشد. همچنین از تمامی اهالی رسانه تقاضا دارم، نسبت به اطلاع از شناسایی بزه و آسیب‌های اجتماعی با دستگاه قضا و همچنین بهزیستی همکاری داشته باشند. اورژانس اجتماعی بهزیستی با شماره ۱۲۳ فعال است.

وی در پایان عنوان می‌کند: رسانه بازوی توانمند مردم و مسئولان در حل مشکلات کشور هستند. لذا از ظرفیت رسانه در شناسایی و پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی باید بیشتر استفاده شود. قطعاً دستگاه قضاء نسبت به اهالی رسانه نگاه حمایتی دارد؛ اما اهالی رسانه باید رسالت اصلی خود را که صحت و سلامت خبر است سرلوحه کار خود قرار دهند چراکه انتشار خبر کذب با داشتن سوء نیت در قانون جرم انگاری شده است.

خواهر و برادر مذکور معلول ذهنی به معنای عامیانه نیستند

ریحانه جزء قنبری، متخصص اعصاب و روان و پزشک معالج رضا و فاطمه نیز در گفت‌وگو با ایسنا می‌گوید: بنا به صلاحدید بهزیستی و دانشگاه علوم پزشکی قزوین، بنده به‌عنوان پزشک این خانواده مطرح و در اولین فرصت، ویزیت درمانی آن‌ها صورت گرفت.

وی می‌گوید: این خواهر و برادر دچار معلولیت ذهنی به معنای عامیانه نیستند، بلکه دچار اختلالات توهمی یا همان «سایکوز» بودند. سایکوز یک اختلال روان‌پریشی است که در آن ارتباط بیمار با واقعیت قطع می‌شود البته گفتنی است که وضعیت رضا برادر خانواده به‌مراتب خیلی بهتر از فاطمه دختر خانواده است.

قنبری بیان می‌کند: در مصاحبه اولیه پرواضح بود که رضا به‌تنهایی می‌تواند از پس امور مربوط به نگهداری خود بربیاید. وی کاملاً به تاریخ، روز و ساعت آگاه بود و روند درمانی رضا در منزلش می‌تواند صورت بگیرد؛ اما فاطمه دچار اسکیزوفرنی شدید است و درمان آن منوط به بستری در بیمارستان است.

وی ادامه می‌دهد با تماسی که با دایی این خانواده به‌عنوان فرد مطلع داشتم، فاطمه دیپلم طراحی داشته و در ۲۰ سال گذشته مشغول به طراحی بوده و در مطب یک پزشک کار می‌کرده است. باتوجه به ضعف مالی و عدم‌حمایت خانواده بیماری اسکیزوفرنی در آن‌ها عود می‌کند و بی‌توجهی سبب می‌شود که کار آن‌ها امروز به این سطح از بیماری برسد.

این روان‌پزشک می‌گوید: وضعیت فاطمه بسیار بغرنج است، برای تشخیص بهتر و مصاحبه تکمیلی ترجیح دادم که فاطمه در بیمارستان بستری شود. اما متأسفانه با مطرح کردن این موضوع، رضا واکنش منفی نشان داده و مدام تکرار می‌کرد که به من گفته‌اند بهزیستی شما را از این خانه می‌برد.

وی در پایان عنوان می‌کند: پس از شروع درمان دارویی، آموزش مهارت‌های زندگی به این عزیزان داده می‌شود تا بتوانند به حالت عادی زندگی برگردند. فاطمه بیش از ۲۰ سال است که با محیط بیرون از خانه هیچ ارتباطی نداشته و حتی نمی‌دانسته که در چه سالی هستیم. به نظر می‌رسید که رضا را از بهزیستی ترسانده بودند و همین ترس شاید روند درمانی ما را سخت‌تر کند.

 خانه‌ای که فاطمه و رضا در آن سکونت دارند، ملکی است که توسط چند خیّر و کمک‌های بنیاد مسکن به آن‌ها داده‌شده است. ایسنا در تماسی که با «آقای اقمشه» یکی از خیرین و آشنایان این خانواده گرفت، از گلایه درباره سوءاستفاده از وضعیت این خانواده شنید. گله از درج تصویر و عدم حفظ حریم شخصی آن‌ها و ترسی که با سوءنیت بر جان رضا نسبت به بهزیستی انداخته‌اند که قطعاً منجر به تأخیر در روند درمانی آن‌ها دارد. شاید آدم‌های دیگری زیر سقف این شهر باشند که قصه زندگی‌شان چون رضا و فاطمه باشد؛ بیشتر حواسمان به اطرافمان باشد اگر خواستیم دردی از آن‌ها دوا کنیم، به سایر ابعاد زندگی آن‌ها نیز فکر کنیم.

مستندات اورژانس و گواهی فوت نزد خبرگزاری است و به دلیل حفظ حریم شخصی منتشر نشده است.

 

منبع : ایسنا

 

 

نظرات

تا کنون نظری برای این مطلب درج نشده است.

درج نظر

ثبت نظر
عضویت در خـبـرنـامـه رعــد
لطفا ایمیل و شماره موبایل را وارد کرده و
دکمـه ثـبـت عـضـویـت را کلیـک نمایید.
کلیه حقوق وبسایت متعلق به موسسه رعد است